مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

الکل

حق است که ولله بر هرچه که می نازی
دنیا به مثل شطرنج تو شاه در این بازی

یک عیب تو را جستن فی الواقع چنین باشد
بین دو سصد من کاه سوزن تو بیاندازی

ابروی تو از تلخی قلاب شکار آمد
من رعیت بیچاره تو ارتشی از نازی

انگور دو چشمانت آنقدر که مستش کرد
کاشف به عمل آمد از آن الکل، رازی

بوسیدن لبهایت یک راحت الحلقوم است
لبخند تو شیرین چون فالوده ی شیرازی

در چنته شنتیا مشتیست پر از خالی
اما تو لبالب پُر لبریز ز طنازی


مجتبی حیدری(شنتیا)🌹

منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید