بار دگر نصیبم شد خلوت شبانه
تا بلکه اوج گیرم از ارض تا سمانه
هر قصد و هر اراده، اِذن و اجازه باید
داده جوازم الحق، آن واحد یگانه
این کاغذ سفیدم گردد سیاه اما
رقصیده گر مدادم یادش بود بهانه
مهمان شب نشینان، دل هستُ واژه هایم
یا رب سحر نگردد، این بزم عارفانه
جز این صفا و مستی جایی صفا ندیدم
اینجاست جای حمد و تعظیم خاضعانه
خواهم که نامت آنقدر گویم تا بمیرم
آهنگ دیگر این بار، بگرفته این ترانه
تا آگهم که هستی، آگه به حال و روزم
پس سر نخواهدم زد، اقدام خودسرانه
از مهر و از محبت، گلها عطا نمودی
هر شاخه اش چه زیبا، زد در دلم جوانه
دائم تو رل ستودن باشد کمال لذت
توفیق بندگی ده این بار مخلصانه
مجتبی حیدری🌹