ویرگول
ورودثبت نام
مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۷ روز پیش

روزگار شیرین

بار دیگر دفتری بگشوده ام
از تمام خاطرات بوده ام
بار دیگر شوق پروازم گرفت
ذوق شعری به ز آغازم گرفت
بار دیگر یاد دلبر میکنم
درس عشق دلبر از بر میکنم
بار دیگر می نشینم در فراغ
بوسه بر عکسش زنم با اشتیاق
زآن میان قدری شکایت ها کنم
باز تکرار حکایت ها کنم
گویم از وقتی که رفتی از برم
من همان مجنون که نه مجنون ترم
بردنت از یاد باشد سخت من
گر نباشی تیره گردد بخت من
گرچه آسان رفته ام از یاد تو
حاجتم اما بود امداد تو


مجتبی حیدری🌹

منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید