جانا بیا و بنشین به پای صحبت ما
بسپار گوش و بشنو،چند از روایت ما
یکشب به محضر یار کردم سئوال یارب
مقصود تو چه بوده از بهر خلقت ما؟؟
دنیا به اختیار است یا جبر؟ احسن الله
با چه هدف نوشتی تقدیر و قسمت ما؟
با نظم آفریدی ارض و سماء،ولی حیف
گویا که نا نمودی؟ یک ذره دقت ما
زین روزگار پیداست، هنگام آفریدن
عشقت نمیکشیده بر میل و رغبت ما؟
خلق خدا بجز ما دائم به عیش و نوشنند
رویزمین چنین است،قانون دولت ما
آن وعده ها که دادند لافی پر از بلف بود
پایان نمی پذیرد رنج و مشقت ما
درپرده گفتمت من ،حرف و سخن که فردا
خورده به دلنگیرد، شیخ طریقت ما
بس کنبیا کمی همبا ما مهربانباش
تا ناشئت ازتوگیرد مهر و عطوفت ما
درآرزوی آنیم ،کام از جهان بگیریم
لبریز کاسه ی صبر، طاق است طاقت ما
ای سایه سارِ سایه ،دیگربس از گلایه
گویا مصمم هستی در قصد غایت ما
دیدم که پا برهنه یکباره منطق آمد
با آمدن بهم زد ،اینگونه خلوت ما
آشفته و پریشان،از گفته های ایشان
زد بانگ و از تشدد،می داد هیبت ما
گفتا که هی فلانی؟خاموش باش و کمگو
اندر کلام و واژه وا داده عفت ما؟
در ابتدای خلقت وقتی گلت نهادند
بخشیده آن یگانه از خویش شوکت ما
در تیرگی دنیا چون دل سیه نگردیم
از روشنایی خود پوشیده قامت ما
بر روی هر خطایت،چشمی گشا و بنگر
او بسته چشم خود را، کرده رعایت ما
از او وفای بسیار ، از تو جفا فراوان
این است رفعت او، وین بوده عادت ما
نور هدایتش را هرگز طلب نکردیم
اینظلمت و سیاهی باشد غرامت ما
در کشتزار دنیا هنگامه ی زراعت
بنگر چه بوده بذرت زآن وسع نعمت ما
ای دوست ناله کم کن، زیرا حکیم دانا
وللهِ بیش از هر کس میداند حکمت ما
دستت بگیرد آن کو،بالای دست او نیست
ای مرد پس بلند است،دیوار همت ما
تا اوست مشتری ات در این خرابه بازار
ارزان نگردد هرگز ،معیار و قیمت ما
اینحرف را همیشه با خود بگو و بر کن
از اسب گر فتادیم، نفتد اصالت ما
ای دل خوش آن زمانی کز بعد زندگانی
باشند اهل دنیا، خواهان رحمت ما
دریافتم که حق است هرآنچه عقل گوید
گفتم که بی جهت بود آری شکایت ما
چون کودکی که امروز تازه زبان گشوده
حرف مرا تو بگذار برحسب لکنت ما
آری چو طفل الکن هرچیز نیمه گفتیم
یا رب به ما ببخشای خبط و حماقت ما
ای خالق دوگیتی ،از لطف و مهربانی
اینک ببین و بپذیر اشک ندامت ما
شکرت خدای دادار، ای بر عیوب ستار
جز تو دگر که صدبار،می داد فرصت ما؟
بار دگر توانگر، همواره سایه ی سر
از قبل ده برابر،، دادی خجالت ما
الله جان جان، رویت ز مامگردان
حس حضور گرمت ،هرجا ضرورت ما
ای صاحب بقرآن؟ بحق هر مسلمان
ختم بخیر گردان، آخر عقبوت ما
مجتبی حیدری🌹