مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۳ روز پیش

مبهوت

شاید این مرد چنین مات و مبهوت منم
به تماشای تو بنشسته ز تابوت منم

همه جا سبز شوم پیش دوتا چشمانت
کارمای تو منم صحبت تاروت منم

من نگویم که تو بگذاشته یا برداشتی
وآن کلاهی که سرت رفته ز ماهوت منم

تو که سیراب شدی از سر این چشمه عشق
تشنه ی آب و  پی لقمه ایی از قوت منم

حیرت از اینهمه هوشی که خدایت داده است
گیج و منگ و خپل و پخمه و فرتوت منم

تو تجاوز گر و اشغالگر خاک فلسطینی ها
بخدا غزه منم کشته ی بیروت منم

تو همان خوشه ی انگوری و یک جام شراب
خون جگر گشته ی در قامت شاتوت منم

آن که قربانی امروز شرر های شماست
شده خاکستر و کز داده ی باروت منم

مجتبی حیدری(شنتیا)🌹🌱

منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید