مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۱ روز پیش

هومان



چشمه ذوق من از لطف شما روشن  شد
بعد تو شعر من ابریشم و در ساتن شد

گل به دامان طبیعت بسپردم برگشت
آمد و دور قلم در کمرت دامن شد

"من ملک بودم و فردوس برین جایم بود"
تو ملائک که به یکباره چه اهریمن شد

ما بخوبی تو در شعر قلم چرخاندیم
از همین نام تو در اول شعر هومن شد

پنج انگشت عسل از من و دندان شما
ذات همخوان نشد اَر دوست مرا دشمن شد

دسته کم نام تو در یک غزلی نزد من است
این که میسوزم از آنست، یکی بی من شد؟

گفت مولای ریاضت که منیت نکنی
شنتیا آنکه به من من نرسد، خرمن شد

مجتبی حیدری(شنتیا)🌹

منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید