ویرگول
ورودثبت نام
مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

هوس

دلم بازیچه ی دست هوس بود
هوس هم بود اگر، یکبار بس بود

چنان دور سرش میگشت، اما
اسیر گردبادی در طبس بود

به ویرانه دلم راحت قدم زد
چه بی چون و چرا در دسترس بود

به دانه ریز دادن های مَکرَش
همیشه یک قناری در قفس بود

به پای آن درختی عمر دادم
که آفت خوردُ محصولش نَرَس بود

به هرکس عشق ورزیدم عزیزان
در آن نقطه هوا بدجور پس بود

من عابد بودم و عبد و مطیعش
ولی طبعا نگارم بوالهوس بود

تبسم در تبسم های شیطان
عبث لبخند من، رویش عبس بود

هر آن آیه که می فرمود از عشق
قشنگی دروغش چون جَرس بود

همین ابراز احساسات اندک
به جان مُرده حکم یک نفس بود

کسی کز اشتباهاتش گذشتم
برای یک خطایم بازرس بود

گلستانی که باهم زنده کردیم
چرا سهم من از آن خار و خس بود

امان از این قلم گونه غزل ها
که می نالیدم هربار و جَنَس بود

سر سوزن ندارم کینه از او
همان که مهر او نیم از عدس بود

خدا را شنتیا الحمد خواند
که در هر منجلابش دادرس بود

مجتبی حیدری(شنتیا)🌹

ابراز احساسات
۱
۰
مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید