ویرگول
ورودثبت نام
مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۹ روز پیش

یادباد

حرف های آخرش با آن که نامطلوب بود
گرچه تلخ اما برای دل بریدن خوب بود

روزگارانی نه چندان دور، فصل شوخ و شنگ
یاد باد آب زلال ازما که در یک جوب بود

در میان کشمکش های دل بی مهرشان
قلب من در این تقابل غالبا مغلوب بود

آنکه ما دل را به یک لبخند او خوش داشتیم
حال میفهمم دلش سنگ و حدید و چوب بود

با ستم تاب من دلداده را میزد محک
طاق میشد طاقتش جایم اگر ایوب بود

سم زهرآلود مسمومی به دستش بود حیف
نوش دارویی که در پندار من مشروب بود


سودجویان نفع بردند و زیانش سهم ما
چشم شور حاسدان جانمایه ی آشوب بود


مجتبی حیدری🌹

منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید