Maria salimi
Maria salimi
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

مهسا امینی

از دیروز دارم کم کم اسباب و‌اثاثیه خونه روجمع میکنم که نم نم از این خونه هم برم .توی این چن سال چن باری کوچ کردم و هربار جای بهترو قشنگ تری رفتم اما نمیدونم چرا بغض ریزی ته همه اینا بوده و هست…نشستم یه نفسی بکشم به محض باز کردن اینستا با خبر فوت مهسا امینی فروپاشیدم ،نمیدونم مهسا وقت کرد خوب تهرون رو بگرده یا نه؟؟نمیدونم روز چندم سفرش ورق برگشت…اما یه چیزی رو خوب میدونم تو همون بیست و اندی سالگی اش فهمیده بود ایران حتی برای زنده موندن جای سختیه و برای زنان خیلی سخت تر …اینجا حقوق اولیه ی زیستن ،لباس پوشیدن ،رقص و‌اواز. هنر،ازدواج کردن و جدا شدن ،اجاره کردن ،جراحی کردن ،سفر کردن ،کنار فرزندانت بودن،کارکردن و حتی مردن در گرو امضای مردان است حال این مردان چگونه با این حق مسلم و‌صدالبته نابرابر ‌وظالمانه ،برخورد میکنن بسی جای حرف داره …چه باید کرد؟؟؟من فکر میکنم ما زنان جسورانه ایستادیم و می ایستیم اما غم انگیز اینجاست نمیدانیم مردانمان از این حق مسلم نابرابرشان به نفع یا بر علیه مان استفاده خواهند کرد؟؟؟‌

دوباره به مهساها فکر میکنم و‌چمدان هایی پر از امید و نشاط که میانه های راه نابود شدن و بغض هایی که تا ابد در گلو ماندند و در شادی ها و‌غم‌ها سو‌سو‌ زدن….آهی می کشم و قطره اشکی …



مهسا امینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید