تلفن های تکراری توکلاس بودیم چن باری تلفنش زنگ خورد واخرش با یه حالت نیمه کلافگی جواب داد و یه بله ی کشدار گفت ،اما انور خط یه صدای نحیف اما پر حس ،بلند…
کوچ صاحبخونه ای داشتم قاضی بازنشسته بود و تو پروفایلش نوشته بود هیچی بهتر ازاین نیست که دادخواه مظلومان باشی ،چن وقتی از اجاره ام نگذشت که یه ش…
مهسا امینی از دیروز دارم کم کم اسباب واثاثیه خونه روجمع میکنم که نم نم از این خونه هم برم .توی این چن سال چن باری کوچ کردم و هربار جای بهترو قشنگ تر…
ثریا ثریا از من دوسالی کوچکتر بود ،با دستهای خوشگل وکوچیکش ،قلاب به دست نخ های رنگی رو بهم گره میزد و به قالی نقش و رنگ میداد ،دار قالی ازش خی…
دستانم تو خانواده های ایرانی بخصوص ترکها ،الویت زندگی وکار به تمیزی بی حد وحصر خونه گره خورده بود و جوری بوی تمیزی تو وجودم نشسته بود که بای دی…
ضربه مقدس ضربه مقدس از زور خشم محکم سرمو کوبیدم به پنجره،مثل همیشه عادت داشتم چیزی نگم ،ضربه محکمی بود ،انگار چیزی در من جابجا شد ،آرام بودم اما انگا…