Maria salimi·۲ سال پیشتلفن های تکراریتوکلاس بودیم چن باری تلفنش زنگ خورد واخرش با یه حالت نیمه کلافگی جواب داد و یه بله ی کشدار گفت ،اما انور خط یه صدای نحیف اما پر حس ،بلند…
Maria salimi·۲ سال پیشکوچصاحبخونه ای داشتم قاضی بازنشسته بود و تو پروفایلش نوشته بود هیچی بهتر ازاین نیست که دادخواه مظلومان باشی ،چن وقتی از اجاره ام نگذشت که یه ش…
Maria salimi·۲ سال پیشمهسا امینیاز دیروز دارم کم کم اسباب واثاثیه خونه روجمع میکنم که نم نم از این خونه هم برم .توی این چن سال چن باری کوچ کردم و هربار جای بهترو قشنگ تر…
Maria salimi·۲ سال پیشثریاثریا از من دوسالی کوچکتر بود ،با دستهای خوشگل وکوچیکش ،قلاب به دست نخ های رنگی رو بهم گره میزد و به قالی نقش و رنگ میداد ،دار قالی ازش خی…
Maria salimi·۲ سال پیشدستانم تو خانواده های ایرانی بخصوص ترکها ،الویت زندگی وکار به تمیزی بی حد وحصر خونه گره خورده بود و جوری بوی تمیزی تو وجودم نشسته بود که بای دی…
Maria salimi·۲ سال پیشضربه مقدسضربه مقدس از زور خشم محکم سرمو کوبیدم به پنجره،مثل همیشه عادت داشتم چیزی نگم ،ضربه محکمی بود ،انگار چیزی در من جابجا شد ،آرام بودم اما انگا…