ویرگول
ورودثبت نام
احمد ائمه دوست
احمد ائمه دوست
احمد ائمه دوست
احمد ائمه دوست
خواندن ۱ دقیقه·۱۲ روز پیش

پیرمرد و تنگ ماهی

سفرهٔ هفت‌سین ایرانی اصلاً ماهی قرمز ندارد. خودش زیادی‌ست که هیچ، هر سال هم یک جانور جدید مد می‌شود و کنارش می‌اندازند؛ یک سال سمندر لرستان، یک سال لاک‌پشت، امسال هم مد شده که توی تنگ، کنار ماهی‌ها، یک پیرمرد بیندازند.

پدرم قبل از اینکه تنگ آب را روی سرش بگذارد، گفت: «هر دو سه روز هم یک تکه نان بنداز توی آب؛ گشنه نمانم.»

گفتم: «چشم.»

گفت: «اما زیاد نان نریز که آبم زود کثیف بشه. یادت هم نره تندتند آبم را عوض کنی.»

سرم را تکان دادم و گفتم: «باشه.»

گفت: «قبلش بذار کلر آب بپره؛ نیای ببینی روز دوم یا سوم عید، یک‌وری آمدم روی آب. نمی‌خوام عیدتان را عزا کنم.»

گفتم: «باشه دیگه بابا، حواسم هست.»

ـ «فقط… دیگه عید که تمام شد من را به خانهٔ سالمندان برنگردانید. ببرید توی حوض یک مسجد ولم کنید.»

داستانک
۳
۰
احمد ائمه دوست
احمد ائمه دوست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید