کتابی ثورآل درباره خانومی حدودا ۳۰ ساله ک دچار افسردگی شده به دلایلی مختلف
انباشته هایی از حسرتهایش ،کار ها حرکات و به تصمیماتی ب ظاهر اشتباه ک گرفته دامن میزند و تسلیم بار سنگین حسرت هایش میشود .
از دست دادن کارش
از دست دادن گربه اش
تمام کردن رابطه اش با شریک عاطفی اش دقیقا چند روز قبل از عروسی
نرفتن در گروه موسیقی
کنار گذاشتن شنا در دوران کودکی
تصمیم ب خود کشی میگیرد و بر خلاف تصور وارد یک کتابخانه میشود با یکی از دوستان بزرگسالش ک در کودکی با هم در کتابخانه مدرسه شطرنج بازی میکردند
به گفته او :بین مرگ و زندگی کتاب خانه ای هست ک درون کتابخانه قفسه های هستند ک تا ابد امتداد دارند.هر کتاب فرصتی برای آزمودن زندگی دیگری را ، که میتوانستی داشته باشی، در اختیارت قرار میدهد برای اینکه ببینی اگر انتخاب های دیگری کرده بودی اوضاع چطور میشد .... اگر فرصت داشتی حسرت هایت را جبران کنی ، چه کار متفاوتی میکردی
با کمک کتابدار زندگی های متعددی را تجربه میکند به خصوص حسرت هایی که در زندگی اصلیش باعث خودکشیاش شده بود در این بین ناامیدی،درد،یاس،اندوه، دلشکستگی ، رنج، تنهایی، تقلا برای زنده ماندن احساس میکند
او همه چیز را تجربه میکند یک انسان فقیر بودن را یک انسان ثروتمند بودن را ،ضعیف بودن را ، قدرتمند بودن را زیبایی را زشتی را و....
در هر زندگی پس از ناامید شدن به کتابخانه باز میگردد و ب کمک کتابدار زندگی دیگری را تجربه میکند در اخر در یک زندگی احساس خوبی را سهش میکند
اما ناگهان بدون دلیل به کتابخانه باز میگردد و مشاهده میکند ک کتابخانه در حال ریزش هست
به کمک کتابدار به زندگی اصلی اش باز میگردد و میفهمد ک تمام حسرت هایش همه و همه در ذهن او بزرگ بوده است و چه خوب که آن تصمیم ها را گرفته است
دیالوگ :
_با اطمینان به سمت رویاهایت برو. زیستنی را زندگی کن که تصورش کرده ای.
_تنها راه برای یاد گرفتن زندگی کردن است.
_هیچ وقت اهمیت بزرگ بودن چیزهای کوچیک رو دست کم نگیر تو باید همیشه این رو یادت بمونه.
_من هیچ همنشینی را به اندازه تنهایی در خور معاشرت نیافتم.
_به قول فیلسوف اسکاتلندی دیوید هیوم اهمیت حیات یک انسان برای عالم هستی بیش از حیات یک صدف نبود.
_شاید درباره اون چیزی که برام جالبه مطمئن نباشم اما درباره اون چیزی که برام جالب نیست شک ندارم.
_او آتشی درونش داشت نمیدانست آیا این آتش گرمش میکند یا نابود آنگاه دریافت یک آتش هیچ جان مایهای نداشت تنها او میتوانست آن را داشته باشد قدرت از آن او بود.
از نظر من کتاب خیلی قشنگیه کتابی حدودا۳۰۰ صفحه ای و واقعا قشنگ
نوشتهی آغای مت هیگ
2اوریل 2024