Delix
Delix
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

اعتراف های یک دختر مستقل

من یک دختر مجرد ومستقلم !اما کاملا مستقل نه!چون تو شرایط اقتصادی فعلی ایران هیچ جوونی نمی تونه کاملا مستقل بشه!اما به هر حال من سرکار میرم وبرای خودم یه درآمدی هم دارم که بدک نیست!هر روز از 8 صبح تا 4 سرکارم و وقتی هم میرسم خونه تازه کار پروژه ایمو شروع می کنم.شاید همه چیز از دور خیلی خوب به نظر برسه.اما واقعیت اینه که من خیلی وقته از درون حس پیری وشکستن دارم.می دونی چند ماهیه دیگه دلم نمیخواد کار کنم ودوس دارم خونه بمونم.


اصلا دلم میخواد جایگاهمو با کمال میل با یه زن خانه دار عوض کنم.من نه عرزشیم ونه ضد زن اما فک می کنم نشستن توی خونه برای یه زن بهتره.چون از استرس دور می مونه وآرامش بیشتری داره.اما من الان فقط یک ادم موفقم نه یه آدم خوشحال وموفق بودن بدون شاد بودن هیچ فایده ای نداره!

راستش به اون دوستام که ازدواج کردن وخونه دارن کلی حسودیم میشه!چون حداقل یه پشتیبان عاطفی تو زندگیشون دارن و درضمن شب وروز مثل آهویی که شکارچی دنبالشه نمی دون !!!هی به خودم میگم ای کاش توهم یه دونه آقایی بالا سرت داشتی واوج درگیریت این بود که ناهار قرمه بزاری یا قیمه !اما حالا همش باید درگیر چیزایی باشی که زنا براش ساخته نشدن واصنم حس آرامش وخوشبختی ندارن !

بزارید یه اعترافی کنم.من اگه برمی گشتم به عقب توهمون دوره کارشناسی ازدواج می کردم وحتی ارشدم نمی خوندم.


چون ارشد خوندنم هیچ تاثیری توحقوق فعلیم نداره وفقط عمرمو تلف کردم.بعدشم هیچ وقت دنبال کتاب خوندن و آگاهی نمیرم.چون این آگاهی فقط برای من رنج به همراه داشته.چون من فعلی نمی تونم خوشحال باشم و از خودم ناراضیم.من خالیم.شکسته ام..شاید اصن بهتر بودهیچکدوم از اینا روندونم.حالا من به لطف اون کتابها یه نویسنده ام که کلی از معضلات اجتماعی واقتصادی و زمین وآسمون وکیهان وفیزیک ومتافیزیک می دونه.اما چه فایده که شاد وراضی نیستم.


البته آگاهی همیشه رنج آوره ومن الان ترجیح میدم یه آدم نا آگاه وشاد باشم تایه آدم آگاه ورنجور.اما توجامعه مجبورم قوی به نظر برسم وخم به ابرو نیارم.اما بزارید اعتراف کنم که من فقط یه دختر تنها توی جلد یه کارمند موفقم که به عشق وآرامش نیاز داره ،نه قدرت واستقلال !







بزارید یه اعترافی کنم.من اگه برمی گشتم به عقب توهمون دوره کارشناسی ازدواج می کردم وحتی ارشدم نمی خوندم. چون ارشد خوندنم هیچ تاثیری توحقوق فعلیم نداره وفقط عمرمو تلف کردم.بعدشم هیچ وقت دنبال کتاب خوندن و آگاهی نمیرم.چون این آگاهی فقط برای من رنج به همراه داشته.چون من فعلی نمی تونم خوشحال باشم و از خودم ناراضیم.من خالیم.شکسته ام..شاید اصن بهتر بودهیچکدوم از اینا روندونم.حالا من به لطف اون کتابها یه نویسنده ام که کلی از معضلات اجتماعی واقتصادی و زمین وآسمون وکیهان وفیزیک ومتافیزیک می دونه.اما چه فایده که شاد وراضی نیستم.البته آگاهی همیشه رنج آوره ومن الان ترجیح میدم یه آدم نا آگاه وشاد باشم تایه آدم آگاه ورنجور.اما توجامعه مجبورم قوی به نظر برسم وخم به ابرو نیارم.اما بزارید اعتراف کنم که من فقط یه دختر تنها توی جلد یه کارمند موفقم که به عشق وآرامش نیاز داره ،نه قدرت واستقلال !

استقلال مالیمجردیزندگی کارمندیافسردگی شغلیدنیای مدرن
دلارام هستم.روح من به دنیای قصه ها ،انیمه ها وافسانه ها تعلق داره پیج اینستاگرام منو دنبال کن:delaram.hyd
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید