ویرگول
ورودثبت نام
Faeze Ei
Faeze Ei
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: مغازه خودکشی

نام کتاب: مغازه خودکشی
نویسنده: ژان تولی
مترجم: احسان کرم ویسی
ناشر: چشمه

امید.... چیز خوبی است. به انسان انگیزه می‌دهد، توان کار کردن و تحمل سختی‌ها را می‌دهد. انرژی طی‌کردن راه‌های پیش‌رو را تامین می‌کند. اما امید به چه چیزی؟ امید برای چه کاری؟
امید تنها زمانی موثر است که بخشی ویران شده باشد حالا می‌توانی برای بخش ویران شده کاری کنی و تلاش کنی تا دوباره یا شاید بهتر از قبل آن را بسازی. ولی زمانیکه هیچ چیز وجود ندارد چه چیز را باید ساخت؟ ! وقتی رویایی برای بافتن وجود ندارد چگونه میتوان امید به ساختنش و نیرو برای انجامش داشته باشی.
امید داشتن همان آبی دوردست است. آبی که شاید دست نیافتنی است ولی میروی که به آن برسی. آبی دوردست رویای توست که برای تحققش تلاش میکنی. مسیری است که می‌توانی هر لحظه از مسیر که گم شدی دست را سایه‌بان چشم‌های خود کنی وچشم ها را کمی تیز کنی تا آن را بببینی.
داستان مغازه‌خودکشی داستان همان امید نداشته است. همان خیال نبافته است. همان آبی دوردست بدون رنگ است.
وقتی در زندگی گم شده‌ای و سرگردان از جاده‌ها و مسیرها می‌گذری و چشم‌ها را به دور دست میدوزی تا مگر آبی دوردست را ببینی ولی هیچ نیست هیچ! پس مرگ بهتر از گیر افتادن و دست و پا زدن در لجنزار است.

+ روی پاکت شعار مغازه چاپ شده بود، 《آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.》

نویسنده در مقدمه کتاب را اینگونه معرفی می‌کند:
داستان کتاب در زمان و مکان نامشخص اتفاق می‌افتد. دوره‌ای از آخرالزمان که انسان‌ها بسیاری از منابع طبیعی را نابود کرده‌اند. زمانی که دیگر گلی نیست و هوا بسیار آلوده است. خودکشی عادی و شادی غیرعادی است. مردم افسرده و مالیخولیایی برای پایان‌دادن به عذاب زندگی‌شان به مغازه‌خودکشی می‌آیند و خانواده تواچ صاحبان مغازه تمام تلاش‌شان رادر خدمت‌گزاری به مشتریان خود صرف می‌کنند.

در ادامه داستان، ما با پسرکوچک خانواده به نام آلن آشنا می‌شویم که همان آبی دوردست و امید زندگی‌ است.
آلن در این داستان پسر متفاوتی است که برعکس اهالی شهر پر از امید و شور زندگی است. عاشق خنداندن دیگران است. شوخ و دل زنده است و نظم و قوانین غم زده مغازه و مدرسه و شهر را برهم می‌زند.


+ آلن! آخه چندبار باید بهت بگم؟ وقتی مشتری‌هامون از مغازه خرید می‌کنن، به‌شون نمی‌گیم به زودی می‌بینمت. ما باهاشون وداع می‌کنیم. چون دیگه هیچ وقت برنمی‌گردن. آخه کی این رو توی کله‌ت فرو می‌کنی؟
+
-《آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر می‌شه. باورنکردنیه.》
-《آره همین‌طوره. چه قدر آدم هست که می‌خوان راحت بشن و موفق نمی‌شن....خوشبختانه ما واسه این کار اینجاییم.

+آلن همین‌طور که آهسته و آرام بالا می‌رفت، به آن‌ها می‌نگریست. خوشی دسته جمعی آن‌ها، امید ناگهانی‌شان به آینده و آن لبخندهای روشن روی چهره‌های‌شان، همه به خاطر شور زندگی او بود ......

شاید همگی ما در تاریکی و ناامیدی حبس شده‌ایم و در این شرایط در مقابلمان چیزی جز مرگ و ترس وجود نداشته باشد ولی باید قدری پاهای خود را از زمین بلند کنیم چشمان‌مان را قدری تنگ و گوش‌ها‌مان را قدری تیز کنیم صدای امید و آزادی را می‌ شنوی.....
خواندن کتاب "مغازه خودکشی"







خودکشیامیدآبی دوردستچالش کتابخوانی طاقچهمنابع طبیعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید