ویرگول
ورودثبت نام
هیچ
هیچ
هیچ
هیچ
خواندن ۱ دقیقه·۲۱ روز پیش

ش

َآزار مزنید مرا

مگر سنگم

گفت گوی امشبم

ستاره ام مگر از سنگم

بشکن تبر غرور بودن را

جنگل سبز خسته از نگار

مگر از تبار تیز سنگم

خجلم ز بند هوشیاری

در این وقت به در آمده

ببین و بگو مگر از درون سنگم

ته این رفاقت مانده به جا

مرد باش و بگو به جان این زن

مگه از سنگم

تراشیده از آدم به چهره حوا

بگو به همه چرا از سنگم

نفس در قفس فراری است

بخوان ای، بلبل مست

مگر صدای تو از چنگ و سنگ است

تمامی ندارد

حرفی که از ته چاه بر آید

همان یوسف به دیدار معشوق زمان آمده ست

مگر دست و پایش زبانم لال شود از سنگ است

خدا داند چه می گویم

رحم به رحم آید

که گفته از سنگم

چمدان راه را بسته نخواهم دید

گر چه بداند این زبان

مگر از سنگ است

بس کن

چرا چنین گفتی

به چشم بسته ات خموشی کن

یاد‌ش بده بگو

نگو که همه حرف ها

از سنگ است

برو دیگر هیچ نگو

چه دیده ای که همه را

به جان سنگ بشکند

بدان مگر خلقت سنگ از سنگ است

کوه بهتر از ما بداند چرا از سنگ است

سنگ
۲
۰
هیچ
هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید