از زمان که بگذری
حبابی جلوی چشمانت باز می شود
تو در نفس گاه مرداب
رها می، شوی
آسمان را میبینی
دریا را هس میکنی
زمین را به حال خودش می، گذاری
در این حال فرقی نیست
آشکارا به پرواز در خواهی آمد
خود را فراموش نکن
هر که آمد خوش آمد
نگران نباش
تو
به هدف رسیده ای
فراموش نکن
بچه ای، در بغل مادر
و در سنگر مهربانی پدر
جای گرفتی
به این بزرگی
همیشه در همه حال
بنازید