بارداری ذهنی به مفهوم احساس یگانگی ذهنی با شخص دیگریست. توهم داشتن یک ذهن مشترک به داشتن یک احساس مشترک و یا یک فکر مشترک منجر می شود.
در دوره ی بارداری جسمانی مادر، تجربه ی یکی بودن دو بدن با یکدیگر طبیعی است اما با تولد نوزاد، این تجربه از لحاظ زیستی به پایان می رسد. دو جسم از یکدیگر جدا می شوند و نوزاد متولد می گردد اما شاید برای برخی از مادران، هنوز نوزاد بعنوان یک موجود جداپذیر و مستقل از بدنشان شناخته شده نیست... و تمایلی برای پایان دادن به دوران "بارداری ذهنی" و انجام "زایمان روانی" ندارند.
اگر شما کسی را از لحاظ ذهنی و روانی باردار باشید: وقتی گرسنه هستید، احساس می کنید او نیز گرسنه است و اگر سیر باشید، احساس می کنید او نیز، حتما سیر است.(توهم احساسات جسمی مشترک)
اگر ناراحت هستید، احساس می کنید او نیز میبایست ناراحت باشد و اگر شاد هستید او نیز منطقا و به طور طبیعی باید شاد باشد. (توهم احساسات روانی مشترک)
و اما اگر اینطور نباشد چه؟
درست حدس زدید، جنین روانی شما که اکنون در واقعیت شاید 50 سال دارد و کامله مردیست، هنوز خودش را به خوبی شما نمی شناسد!
توهم آنکه "جنین ذهنی" من با وجود آنکه در واقعیت جهان مادی به دنیا آمده است و دهه هایی را هم زیسته، اما هنوز خودش را به خوبی نمی شناسد و به افکار و احساسات شخصی خودش آگاهی ندارد، من را به این باور بدیهی می رساند که من او را بهتر از خودش می شناسم و مسلما بهتر می دانم چه چیز برایش خوب و مناسب است ، چه چیز بد و نامناسب.
همانطور که زایمان جسمانی برای سلامت جسمی مادر و کودک ضروری است و ادامه ی آن بعد از زمان مقرر برای سلامت جسمانی هر دو نفر خطرناک است.
زایمان روانی هم برای حفظ سلامت روانی مادر و کودک ضروری است و ادامه ی آن بعد از زمان مقرر برای سلامت روانی هر دو نفر خطرناک است و به نوعی مرگ روانی هر دوی آنها (از لحاظ هویت مستقل روانی) را به دنبال دارد.
دیگر آنکه در زایمان جسمانی، وقتی مادر سنگینی حمل یک بدن دیگر را در بدن خود به پایان می رساند.سبکی جسمی را تجربه می کند و با در آغوش گرفتن نوزاد آرامش و شادی عمیق را احساس می کند.
در فرآیند زایمان روانی نیز، وقتی مادر سنگینی حمل یک روان دیگر در روان خودش را به پایان می رساند، فراغت روانی را تجربه کرده و با مشاهده و پذیرش یک موجود جداپذیر از خود می تواند او را در آغوش گیرد و صلح و آرامش را احساس کند.
وقتی شما کودک خود را هنوز در روانتان باردار هستید، بیان افکار، نظر و حتی احساس کودک بعنوان فردی مستقل و صرفا یک انسان دیگر موجب آزار و اذیت شماست و می تواند به راحتی مقابله ی تمام قد شما و او را در پی داشته باشد.
این افکار و احساسات متفاوت می بایست حتما و فورا سرکوب شود و کودک به اصطلاح "حرف شنو" تربیت شود تا مورد پذیرش شما باشد و حتی لایق دوست داشت
اما در طول این فرآیند کودک شخصیت مستقلی ندارد و فاقد احساسات، افکار و امیال اصیل است. از درون تهی است و مجبور است به جای والدین خود زندگی کند بهمراه یک سردرگمی بنیادین و همیشگی از مفهوم "خود و دیگری"
میبایست کودکتان همانطور که شما می خواهید احساس کند، فکر کند، رفتار کند تا احساس "امنیت اولیه" و حتی "بودن موجه" داشته باشد.
بعد از طی فرآیند زایمان روانی، شما میتوانید روان متولد شده را ببینید و شروع به شناخت این موجود جدید کنید که دیگر احساس یکسانی با شما ندارد
شاید شما گرسنه باشید و کودکتان سیر
شاید شما خوشحال باشید و کودکتان ناراحت
آیا اکنون می توانید او را درک کنید؟
...
وقتی نوزاد به طور طبیعی و در زمان مناسب از لحاظ جسمی به دنیا نیاید و در متولد شدن از لحاظ زیستی تاخیر داشته باشد، انجام جراحی سزارین برایش ضروری است تا بتواند "زندگی جسمانی" خود را شروع کند.
شاید از لحاظ روانی هم وقتی کودک به طور طبیعی و در زمان مناسب متولد نمی شود، نیاز به جراحی روانی توسط یک متخصص و همکارانش داشته باشد مانند یک روان پزشک، روانشناس، روانکاو و یا یک مشاور...
در این مقاله مثال "مادر و کودک" بدلیل نزدیک بودن به تجربه ی زیستی ما ذکر شده است اما این فرآیند می تواند بین پدر و کودک نیز اتفاق بیفتد حتی بین همسران و هر فرد مهم زندگی شما و دیگر آنکه این مقاله حاصل تجربه ی شخصی نویسنده است.
با سپاس
شادی صفوی
پی نوشت: تصویر آغازین برگرفته از سایت "سینا پرس"