میخواهم یک داستان خیلی خیلی کوتاه بگویم:
ظهر زمستان، هندزفری در گوش، بخار بر دهان، داشتم مقدم میزدم. میخواستم از خیابان عبور کنم و در هوای خودم بودم. همزمان نیسان آبی با سرعت داشت خیابان را طی میکرد و من خوش خوشان داشتم از خیابان رد میشدم، کم مانده بود که سپر نیسان، زانویم را خورد کند که مردی از پشت سر من را هل داد و نیسان به او برخورد کرد.
مرد یک پایش شکست. و مدتی در بیمارستان بود.
از آن به بعد هر وقت من مرد را در محله مان میدیدم با محبت به او نگاه میکردم و همیشه از او متشکر بودم.
داستان تمام شد اما ماجرا تازه شروع شده.
یک سوال از شما دارم، آیا این که من از آن مرد متشکرم کار غلطی است؟
اصلا خنده ام میگیرد و همزمان اعصابم خورد میشود که باید چنین واضحاتی را توضیح دهم اما خب خریت مدرن ما را به چنین توضیحاتی وا داشته است (البته واقعا دور از جان جناب خر)
تصور کنید مادر شما 9 ماه شما را حمل کرده، هنگام زایمان دردی برابر با شکستن همزمان 20 استخوان را تحمل کرده، 2 سال از شیره وجودش به شما خورانده، شب و روزش را تا 2 سال به شما اختصاص داده، تا سالها شما را تر و خشک کرده، هنگام بیماری شب در کنارتان بیدار مانده، با درد شما اشک ریخته با شادی شما خندیده، از زخم شما درد کشیده، از سرفه ی شما جگرش سوخته، با تب شما اشک ریخته، خلاصه پای بزرگ شدن شما مو سپید کرده و چروک بر رُخش افتاده و پیر شده.
آنوقت
آنوقت
سه جاندار که حیفم می آید اسم شریف آدمیت را به آنها بدهم دور میزی در منوتو نشسته اند و مقام مقدس مادر را خدشه دار میکنند.
در آن کلیپ میگویند چرا مادر مقام والایی دارد؟ و میگویند این تقدس مادر به ما ضربه زده ...
و فکر میکنید نسخه ی کجا را برای ما میپیچند؟
انگلیس را ...
انگلیسی که فقط کافی ست یک سرچ کوتاه بکنید تا ببینید چگونه بنیاد خانواده اش نابود است...
طلاق، خیانت، تجاوز و و و ...، در تمام زمینه ها کارنامه درخشانی دارد، آنوقت این سه دست نشانده تُهی میگویند بیایید مثل انگلیس شویم.
هرچند واقعا هم قصدشان همین است، نابودی خانواده