بله روزها از پی هم میگذرن و دفتر عمر ما ورق میخوره. این برگهای جدید چندان سفید نیستن و آثار روزهای قبل، مثل وقتی که با فشار قلم روی صفحه قبلی چیزی نوشته باشیم ردشون رو در صفحات بعدی به جا میذارن.
حالات ما همون قلم هست. و شدت حال و احوالمون هم رد قلم...
من هنوز رد غمی رو با خودم دارم. اما به خودم قول دادم که این مانع از حرکتم نشه. داشتن روتین همینجوریه با هر حس و حالی انجامش میدی و همون بهتر کمک میکنه حست بهتر بشه.
شش صبح از خواب بیدار شدم. میل به خوردن هیچی نداشتم ولی از ترس اینکه وسط تمرین کم بیارم زوری زوری یه لقمه نون و خامه شکلاتی خوردم. یه فنجون قهوه هم درست کردم که نصفشو تونستم بخورم. همینکه لباسامو عوض کردم و رفتم رو تردمیل حالم رفته رفته بهتر شد و تازه ویندوزم اومد بالا... وقتایی که یکم غمگینم بهتر از همیشه تمرین میکنم. سنگینی وزنهها رو خیلی حس نمیکنم. از تمرینم راضی بودم.
رسیدم خونه ۱۰ بود. تخممرغ آپزارو زدمو نشستم دنبال سریال گشتن. Fallout رو پیدا کردم و یه قسمت دیدم. ولی فکر نمیکنم ادامهش بدم.
یکم با یکی از دوستام حرف زدم. بیتأثیر نبود یه گام دیگه رو به بهتر شدن رفتم.
سر ظهر بود که گفتم نه اینجوری نمیشه. موزیکو زیاد کردم و افتادم به جون خونه. این برای من یه جور تراپی حساب میشه. همیشه نیاز به تمرکز نداره هم در نهایت یه کار مفید انجام دادم و افکارم هم کمی نظم گرفتن.
حوصله ناهار گرم کردن نداشتم همون لازانیای دو شب پیشو از تو یخچال برداشتم و یخ یخ دادم پائین.
دوش گرفتم. پادکست پلی کردم. شام درست کردم. دیگه ذهنم آماده یادگیری بود، پس زبان خوندم و در آخر کتاب.
با اتمام موارد چالش حال منم بهتر و بهتر شد.
هر کسی برای برون رفت از سختیهای خودش راههای خودش رو داره. و این خیلی خوبه که شناخت خوبی از خودت داشته باشی و راههای خودت رو کشف کرده باشی.
میزان کالری دریافتی امروز ۱۵۳۴ کیلو کالری و پروتئین ۷۰ گرم بود.
روز سوم ✅️