سلام سلام
امروز از اون روزای شلوغ و پر کار بود و خیلی بهم چسبید. بگم از دوباره کاری فقط که سه باره کاری شد🫠😄 همشم بخاطر کم توجهی و بیدقتی خودم بود و یه کوچولو هم کارفرما... خلاصه که انجام شد.
۹:۰۱ دقیقه صبح
تازه از خواب بیدار شدم، بیدار که نه پریدم. داشتم خواب میدیدم. اغلب چرت و پرتن ولی باعث میشن با ترس بیدار شم. تازگیا بهتر شدم، انگار آگاهم که این خوابه و بیدار میشم، بس کمتر میترسم. البته ساعت ۵ بیدار شدم چون خوابم نمیرفت پاشدم رفتم دوخت یه بوکمارک رو تموم کردم و ساعت ۷:۳۰ اومدم خوابیدم. یه کاری هست که باید انجام بدم. بعدم میرم باشگاه. یکم احساس خستگی دارم که امیدواااارم سرما نخورده باشم. دیشب خیلی سرد بود.
13:07 دقیقه ظهر
تازه از باشگاه رسیدم خونه. گفتم تا وعده بعد تمرینم رو میخورم بیام اینجا در مورد دو تا چیز بگم.
اولی، وقتی میرفتم باشگاه میونه راه یه خانم گوگولی و قشنگ دیدم فکر میکنم ۷۵ تا ۸۰ سال بودن. یه پالتو کوتاه قرمز تنشون بود یه رژ خوشرنگ و ملایم زده بود و عینک دودیش هم خیلی به صورتش ميومد با موهای سفید خوشگل. تا چشمم بهشون افتاد بیاختیار تمام صورتم پر شد از لبخند. خیلی ناااز بود. قطعا همینجوری پیر میشم. بیاید هممون شیک و قشنگ پیر شیم 😍🫠
دوم، آقا/خانم من خیلی گله دارم از رانندههایی که رو خط عابر پیاده پارک میکنن. این خیلی بده و واقعا باعث زحمت و اذیت عابر پیاده میشه. به این فکر کردم، البته خیلی وقته تو سرمه ولی اجرایی نکردمش، که بیام یه متن کوتاه بنویسم و هر موقع با همچین مسألهای برخورد کردم اون نوشته رو بذارم زیر شیشهپاکن، به این امید که تأثیرگذار باشه و بیشتر رعایت کنن. با این مضمون" سلام رانندهی عزیز، لطفا رو خط عابرپیاده پارک نکن، آفرین 🙂
۱۷:۴۱ دقیقه غروب
بالأخره تونستم به اون دو تا کار مهم که هر دو هم به پادکست مربوط بود برسم.
یهویی مهمونی شام دعوت شدیم.
۲۰:۴۵ دقیقه شب
چرا تو مهمونی دیر شام میخورن! چه اشکالی داره خب سر شب شام بخوریم، بعد بشینیم تا آخر شب.
شام هم خوردیم و همچنان نشستیم به بازی 😁
شب بخیر دوستام