وقت بخیر
امروز عجیب همه چی سرفرصت پیش میرفت. صب کار واجب نداشتم بس تا ۹ خوابیدم. سرفرصت صبونه خوردم.
بعدم رفتم باشگاه از ۱۰ تا ۱۲ تمرین کردم. برگشتم خونه یه ساعتی استراحت کردم و بعدش خونه رو جمع کردم و حین کار پادکست "هاروکی کوچک" اپیزود "یک پنجره" رو برای بار دوم شنیدم و کیف کردم. کلا نوشتههای هاروکی رو دوست دارم. بعدش ناهار خوردم.
بعدش کتاب خوندم و یه ساعتی زبان کار کردم.
دلم میخواست فیلم ببینم ولی مهمونی دعوت بودیم و باید آماده میشدم. تا آماده شیم و از خونه بزنیم بیرون ۷ شد. هوام بالأخره ناز کم کردو بارید.
خلاصه امروز روز سرفرصت بود.
الانم وسط مهمونی نشستم و مینویسم. متأسّفانه من خیلی حوصله جمع رو ندارم و زود خسته میشم و تمرکزمو از دست میدم.
امروز روز خوبی بود و به عملکردم ۸۰ میدم. اما میدونی چیه با وجودی که خوب بود ولی یه غمی داشتم. سینم سنگین بودو هست. فردا بهتر میشم، میدونم. مشکلی نیست که بخوام حلش کنم، حقیقتهایه که باید بپذیرمشون.
به هر حال روز دوازدهم هم تیک خورد.✅️
ممنونم برای همراهیت☘️