تو مجلس ختم نشستم. خیلی گرمه و دارم فکر میکنم از کجا شروع کنم.
از دیروز صورت پدر خانومی که مرحوم شده از جلو چشمام کنار نمیره. صحنهی دردناکی بود. از دست دادن پدر و مادر خیلی سخته، اما حتما از دست دادن فرزند برای پدر و مادر خیلی خیلی سختتره... امیدوارم آرامش به دلشون بیاد.
دلم برای خودمون (کلا آدما) میسوزه. چقدر هیچیم...
همیشه با خودم میگم یه جوری کار کن که اتفاقات یهویی، تاثیر آنچنانی رو برنامههات نداشته باشن. اما همیشه عین بمب عمل میکنه و منم هنوز خنثی کردن بمب رو یاد نگرفتم. فردا باید کار تحویل بدم و از دور دوم، یک دقیقه هم انجام ندادم. به هر حال اینم میگذره.
صب ساعت ۵:۳۰ پاشدم. دوش گرفتم. صبونه آماده کردم. لباسارو از روی طناب آپارتمانی جمع کردم. تاشون کردم گذاشتم تو کشوها. چند وقته کمرم درد میکنه. سعی میکنم بیشتر مراعات کنم. خلاصه بعد کلی کار ۷ رفتم باشگاه.
انرژیم تو باشگاه خوب بود. فقط یکی هست خیلی تو مخیه برام. سعی میکنم به رفتاراش بیتوجه باشم اما خیلی تو چشه... ولی خب تا جایی که بشه تو طبقهای که اون هست نمیمونم. تمرینات سخت شده و حسابی خستم میکنه. بعد از تمرین اومدم خونه و از خستگی افتادم. فقط تونستم میانوعده آماده کنم و بشینم ادامه کنت مونت کریستو رو ببینم.
کار زیاد بود دیدم نمیتونم بشینم. پاشدم یه دستی سر و گوش خونه کشیدم و ناهار درست کردم.
قبل ناهار تمرین شکم پهلو هم انجام دادم. چون میدونستم برم بیام دیگه مرد تمرین کردن نیستم.
بعد ناهارم که اومدم ختم.
دم غروب تهران تا کرج خودش یه مسافرت حساب میشه. تو مسیر برگشت هم از فرصت استفاده کردم و زبان خوندم.
خب متأسفانه کل کار افتاد به فردا.
شام خوردم و دو قسمت از strike back رو دیدم.
۱۵۰۰ کالری دریافتی و ۱۰۷ گرم پروتئین
روز سوم✅️