ساعت ۶ بیدار شدم. یکم که گذشت و هوشیارتر شدم همونجوری که تو جام بودم 1Q84 رو خوندم. هوا ابری و دلخواه من بود. صبونه رو آماده کردم و رفتم تو تراس و همونجا صبونه رو خوردم.
اولین بار بود که خرما و تخممرغ رو تست میکردم و عاشقش شدم.
یکم که گذشت بارون گرفت. بالای بیستا فنجون چای خوردم امروز🫢
خونه مادربزرگه شلوغ پلوغ بود. جمع کردم رفتم خونه و در آرامش به کارام رسیدم.
کتابمو خوندم. سر فرصت و حوصله زبان خوندم و ورزش کردم. رفتم زیر بارون و کیف کردم.
برگشتم خونه مادربزرگه و ناهار برای همه رژیمی درست کردم😁
بعد شستن ظرفا بازم رفتم خونه و یکم به کارام رسیدم بازم کتاب خوندم و یه بوکمارک جدید رو شروع کردم. اون دو تا قبلیا فروش رفت و یکی دیگهام ازشون سفارش گرفتم.
شام قرمهسبزی بود ولی شام من این بود. میشد قرمهسبزی هم بخورم ولی باید کمتر میخوردم و چون گشنم بود و دلم میخواست دل سیر غذا بخورم انتخابم این غذا بود.
شاید اینطور به نظر برسه که خوب اینا که میگی کجاش سخته؟ روزای من خیلی سختتر از ایناس... حقیقتش امروز یه کامنتی گرفتم که برداشت من ازش همین بود و تا ساعتها داشتم بهش فکر میکردم و راستشو بخواین حس میکردم واقعا کاری نمیکنم و کلش یه بچهبازیه لوسه...
بعد از کلی کلنجار رفتن با افکارم به این نتیجه رسیدم که من الان با این کار سعی دارم به یک سطحی از شناخت خودم برسم. و یک محک برای سنجش تواناییهای خودمه. من خیلی کم میتونم تدوام رو حفظ کنم و اغلب یکم که میگذره شل میشم. به نوعی تمرینی هم هست برای تداوم در کارهام. برای اینکه نقاط ضعف و قوت رو بهتر ببینم و روشون کار کنم.
حالا ممکنه کسی روتین زندگیش خیلی سخت باشه و اینا براش ساده و معمولی به نظر برسه. اما میخوام خود الانم رو با خود قبلم مقایسه کنم نه با دیگران...
کالری دریافتی امروز ۱۵۰۰ کالری و ۱۵۵ گرم پروتئین
روز بیستوهفتم ✅️