یک ماه گذشت...
من خیلی روی ترازو نمیرم. دلایل مختلفی داره. ولی خب امروز بابت چالش رفتم رو ترازو و ۲کیلو کم کرده بودم.
چون خواب خوبی نداشتم، صب یکم بداخلاق بیدار شدم. با خودم گفتم اوووو کی حال داره بره باشگاه آخه... دیگه به هر زحمتی بود ۶:۱۵ از جام دراومدم. صبونه خوردم و آماده شدم و بعد یک ساعت از خونه زدم بیرون...
هوا حسابی خنک بود و سرحالم میورد. تا برسم باشگاه قهوه و هوای خنک کاری شد. حالا حالم بهتر بودو خوشاخلاق شده بودم. یک ساعتو نیمی تمرینم طول کشید. یه جا دو تا خانوم هی با صدای بلند داشتن با هم صحبت میکردن و از مهمونی رفتنای تو تعطیلاتشون میگفتن. حواسم پرت شد و یهو پام رو استپ پیچ خورد. چیز خاصی نشد ولی جدا بیاید تو باشگاه انقد بلند بلند حرف نزنیم. تمرینات بدنسازی نیاز به تمرکز داره و عدم تمرکز ممکنه باعث آسیب در کسی که داره تمرین میکنه بشه.
تا بیام برسم خونه ساعت ۱۰ بود. سریع دوش گرفتم و میانوعده رو آماده کردم.
۱۰:۳۰ تا ۱۲ هم با ساحل کتاب خوندیم. تموم که شد اومدم دراز کشیدم و 1Q84 رو خوندم. یکمم خواب رفتم. ساعت ۲ اول ناهارمو درست کردم و خوردم.
بعدم رفتم نشستم سرکارم. برای جلوگیری از خوابآلوده شدن هم یه نسکافه خوردم.
نیم ساعت از کارو انجام دادم و نیم ساعت بعدیش موند برا فردا.
کتاب خوندم. بعدش هم زبان خوندم. شام درست کردم. ولی عکس ازش نگرفتم چون گوشیم به تلویزیون وصل بودو با تینا سریال افعی تهران رو میدیدیم. کشک و بادمجون بود. که من بادمجوناشو کبابی کرده بودم.
فیلم و شام همزمان تموم شد و فقط اومدم اینجا که چالشمو تموم کنم و بخوابم.
کاری دریافتی ۱۴۰۰ کالری و ۱۱۵ گرم پروتئین.
پایان روز سیام ✅️