سبا بابائی
سبا بابائی
خواندن ۶ دقیقه·۶ ماه پیش

چالش ۷۵_۴۰

اول بگم در شرایطی دارم می‌نویسم که چیزی نمونده بیهوش بشم.

صب ساعت ۴ بود که بیدار شدم. یادم نیس دقیق ولی یکم بعدش کتابم رو خوندم و صبونه آماده کردم. میل به خوردن نداشتم.

بعد از تمرین تو راه برگشت رفتمو خرید کردم. خسته و له رسیدم خونه و تازه کارم شروع شده بود‌. تا ساعت ۵ من مشغول بودم ...

متاسفانه خواب‌آلودگی به حدی هست که سخته برام نوشتن ادامه کار

فردا تکمیلش می‌کنم...

ساعت ۳:۴۰ دقیقه بامداد فردا

صب خیلی زود بیدار میشم و این باعث میشه بعد از شام خیلی فوری خوابم بگیره. کشون کشون روتین پوستیمو انجام میدم، مسواک می‌زنم و میرم تو جام و برای ویرگول می‌نویسم. که دیشب وضعیت طوری شد که برای نوشتن همون چند کلمه بالا دو ساعتی وقت رفت چون هی وسطاش خواب می‌رفتم. 😄 الان که بیدار شدم گفتم اینجارو تکمیل کنم بعدش بخوابم.

آره داشتم می‌گفتم... دیروز از بس کار داشتم ساعت ۵ ناهار خوردم. البته باز بی‌اشتها شدم. صبونه خیلی کمو و مختصر خوردم.‌اونم چون باید می‌رفتم تمرین و با شکم خالی نمی‌شد.

راستشو بخواید بعضی چیزا و بعضی حرفا می‌تونن حسابی مودت رو بیارن پایین... می‌دونم باید بی‌اهمیت از کنارشون بگذری کلی خب تا بیای گذر کنی یکم اذیت رو شدی دیگه، مگه نه!

من نمی‌دونم زندگی و سختی آدمایی که اینجارو می‌خونن چه مدلیه و هر چیزی ممکنه... من نمیگم آدما همیشه باید از هم تعریف و تمجید کنن ولی واقعا لزوم تمسخر رو هم متوجه نمیشم...

ساحل حرف خوبی می‌زنه و میگه چون تو اینجا سریع می‌نویسی و ازش رد میشی آدما به ذهنشون میاد که خب ایتز اوکی اینا که کاری نداره اسمشو گذاشته چالش سخت...

واقعیت اینه که بعد از ۴۰ روز نه دیگه اونقدرام برام سخت نیست. راحت زمان مطالعه رو پیدا می‌کنم، ورزش گردن که اصلا برای من حکم آب گواراست. برای زبان هنوز گاهی تمرکز ندارم ولی دادم درس به درس جلو میرم و عجله‌ای براش ندارم. فهمیدم که هر درس رو چندین بار تکرار کنم یادگیری و تمرکزم میره بالا... آب هم دلم می‌خواد یه هفته امتحان کنید ببینید واقعا درجه سختیش چقدره... من آب زیاد می‌خورم اما اوایل این شمارش و حتماااا ۸ لیوان سخت بود. چون مایعات دیگه می‌خوردم و به آب که می‌رسیدم خیلی مشتاقش نبودم. اومدم بقیه رو کاهش دادم تا میلم بهش بیشتر شه. کالری شماری هم سخته، مثلا اینجوریه که داری از گشنگی میمیری ولی باید ترازو بذاری آدل وزن کنی همه چیو بعد بخوری. اینم اوایل خیلی عذاب بود. بعد یه روز دیدم یه ورزشکاری که ۲۰ ساله حرفه‌ای کار میکنه و بدنش خیلی خوبه داره غذاهاش وزن می‌کنه. با خودم گفتم یعنی میخوای بگی تو بالاتر از اینی؟ هر چقدم که پیشرفت کنی بدون وزن کردن و بدون اینکه بدونی چقدر ریز مغذی دریافت کردی فایده نداره. اینه که این مورد هم حل شد و اگه خونه باشم که اغلب هستم همه چیزو وزن می‌کنم. اگه نباشم چشمی و تقریبی عمل می‌کنم.

خلاصه می‌خوام بگم همه اینارو با تمرین و تکرار به سطحی رسوندم که بله دیگه واقعا برای خودم سخت نیستن. می‌مونه یه خستگی که واقعا اره خسته میشم. چون بعدی که میام خونه باید کارای دیگه‌ای رو انجام بدم. و زمان استراحتم محدوده...

برای این هفته دو تا بوکمارک باید تحویل بدم که هنوز هر دو نصفه هستن. برای آسنی قصه ضبط کردم ولی نای ادیت زدنش رو نداشتم. برای پیجش معرفی کتاب باید آماده کنم. پیج بوکمارکها رو باید بچرخونم. اصلا همین فعالیت و تولید محتوا رو کسایی که انجام دادن می‌دونن چقد زمان‌بر هست. برای اون عکسایی که من یه اسکیرین از گالریم می‌ذارم میگم عکاسی کردم. دست کم از یک ساعت و نیم تا دو ساعت وقت گذاشتم. بعدش باید ببینم کدوما خوبن ادیت بزنم و کپشن آماده کنم براشون. فعالیت کنم که اینستای بی‌شعور پیجمو انالیز نکنه بندازه اون ته مه‌ها...

وقتی هم باید باشه برای کتابای مورد علاقه خودم و شاید گاهی فیلم و انيميشن...

از طرفی من دور کاری می‌کنم. فایل‌های که برام می‌فرستن همه نزدیک به دو ساعته و هر ده دقیقه ادیتشون یه چیزی حدود ۴۰..۴۵ دقیقه وقت می‌بره که بین هر ده دقیقه ۱۵ دقیقه هم استراحت می‌کنم. چون هم کمرم درد می‌گیره هم دستم خواب می‌ره. و بیشتر وقتا یکشنبه و دوشنبه و نصف سشنبه صرف اینکار میشه. تازه اگه کارفرما سختگیر نباشه و هی نگه اینجورش کن اونجورش کن...

حالا درسته من دو روز آخر هفته رو تعطیل اعلام کردم برا خودم ولی من یه باغچه کوچیک دارم یه جایی اون گوشه کنارا وسط کوهای تهران. خب از وقتی بهار شده من همش آخر هفته‌ها اونجا کار می‌کنم. کار که میگم فک نکنی شیک و مجلسی میرم گل می‌کارم یا عین فیلماس کارای باغبونی... قشنگ عین یه کارگر کار می‌کنم. دیگه حالا دونه دونه نمیگم چون واقعا زیاده. گاهی هم مثل این دو تا هفته گذشته پیش میاد که مهمون داشته باشم.

مهمون که داری باید خرید کنی. (راسی چقد باز همه چی گرونتر شده😵‍💫🙁) دست تنها میرم خرید و میام. مثل همین امروز. دیگه تا خریدارو جا بدم و خونه رو یه دستی بکشم چهار، پنج ساعتم رفته. امروز انقد خسته بودم که ناهارمو ساعت ۵ خوردم و اصلا نا نداشتم شام درست کنم. خوب شد که از سوپ مونده بود همونو گرم کردم خوردم.

نوشتن همین‌جا با اینکه من خیلی خلاصه می‌نویسم بازم وقت زیادی می‌گیره. الان دیگه برای من بحث سخت بودن کارا مطرح نیست، بحث زمان و خستگی مطرحه...

بازم الان بیشتر جزئیات رو فاکتور گرفتم و خیلی کلی نوشتم. اغلب کسایی گه این چالش رو انجام میدن باید یه سه خط گزارش کار هم بنویسن. اینه که خب اوکی منم اینجا می‌نویسم بته که کامنت‌های پر مهر بعضی از دوستان دلم رو گرم می‌کنه... حالا چه کامنت خوب چه بد من که کارمو رها نمی‌کنم. فقط می‌خوام بگم آدم می‌تونه با چهار کلمه باعث بشه کسی روزش ساخته بشه یا نه برای گذر از حرف جفنگی که بهش گفتن باید نصف روز تو ذهنش درگیر باشه که خب حالا چرا...

همین حالا من نزدیک چهل دقیقه‌ست که بی‌وقفه دارم تایپ می‌کنم. بعد از آدمی که اونقد خستس که نا نداره مسواک بزنه و به زور کارای آخر روزشو به سرانجام می‌رسونه و تازه باید بیاد و بگه چیکارا کرده چه توقعی میره؟ اصلا منم بنویسم از خوندنش بعد یه هفته خسته نمیشید؟

خلاصه همه اینارو بذارید به پای دردودل یا گپ یک دوست نادیده😘

اینم تغییرات از صورتم. چیزی که همیشه آزارم می‌داد داشتن غبغب بود، الان که سرمو میارم پایین یکم دیگه ازش مونده که امیدواااارم اونم بره. بازوهام هم کوچیک شده هم داره عضلانی میشه. سرشونه‌هام کم‌کم داره فرم می‌گیره. خودم قند تو دلم آب میشه. سال‌ها بود ورزش می‌کردم ولی نه انقدر جدی و پیوسته. قبلا رژیم رو فقط برای لاغری رعایت می‌کردم. اما حالا با آگاهی برای سلامتی رعایت می‌کنم. خیلی چیزا عوض شده و من خیلی تغییرات داشتم تو این سال‌ها واقعا هم از بابتشون خوشحالم...

و این بار خیلی جدی‌ام که یه بدن عضلانی و خوب بسازم. اونم از یه بدن معمولی نه از بدنی که خیلی سختی‌ها و مشکلات و بیماری‌ها رو تحمل کرده و می‌کنه. بدنم رو دوست دارم. حتی حالا که پر از ترکه و علائم میان سالی کم‌کم داره درش دیده میشه.

دلم می‌خواد خیلی بخونم، خیلی ببینم و خیلی تجربه کنم. و زندگی رو هدر ندم.

در مورد استراحت و اینکه همش نباید کار کرد هم حرف دارم. که بمونه برای پست‌های بعدی...

دوستون دارم...

عکس از تره‌بار که جا مونده بود. من عاشق اینجور جاهام چون پر از رنگ هستن...

کالری دریافتی امروز ۱۳۰۰ کالری و ۹۰ گرم پروتئین.

روز چهلم ✅️🌱

چالشتولید محتوادور کاریمعرفی کتابساعت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید