سبا بابائی
سبا بابائی
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

چالش ۷۵_۴۷

هر بار میگم، دیگه از فردا متن گزارش رو توی روز می‌نویسم و نمی‌ذارم به آخر شب بکشه. ولی بازم نمی‌نویسم و هر شب تو حال خواب و بیداری انجامش می‌دم.

امروز روز خیلی خوبی بود. نه به خاطر اینکه کارهای زیادی انجام دادم. بلکه چون در آرامش و بدور از بدو بدو گذشت. بدون استرس... انقد امروز حالم خوب بود که به خودم می‌گفتم از حال خوبت نگهداری کن و نذار چیزی بهمت بریزه.

صب ساعت ۵ بود که بیدار شدم‌. همینجوری که تو جا بودم کتاب 1Q84 رو خوندم. بعدش حین آماده شدن و صبونه درست کردن. یه اپیزود از هرکول رو شنیدم.

ساعت ۷.۳۰ تو باشگاه بودم و چون مربی حالش خوب نبود همون تمرین روز اول رو انجام دادم و تا ۱۰ برگشتم خونه. تا رسیدم سریع کار ادیت رو تموم کردم و تحویل دادم. بعدش هم قصه مهارت‌ها رو ادیت زدم و بارگذاری کردم. برای اینستا آسنی پست گذاشتم‌‌. ناهار درست کردم.

به کارای خونه رسیدم و رفتم که یکم بوکمارک بدوزم متاسفانه متوجه شدم یدونه خونه رو اشتباه کردم و مجبور شدم کلی از کار رو بشکافم. همیشه دوباره کاری بدترین جای کار بوده برام.

عصر بارون بارید و دیگه یه روز خیلییی عالی شد.

غروب اومدم خونه مامان، چند وقت بود که نشده بود ببینمشون... دلم تنگ شده بود حسابی.

راستی زبان و کتابمو هم قبلش خوندم.

امیدوارم تنبلی نکنم و از فردا طی روز گزارش بنویسم تا به این وضعیت دچار نشم.

روز ۴۷✅️

چالشکارادیتگزارش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید