و بعله رسیدیم به هفته آخر و در حقیقت روزهای آخر...
راستش دیگه هیچ وقت حاضر نیستم این چالش رو انجام بدم. برعکس اینکه فکر میکردم چون بار دومه پس راحتتره ولی بسیار سخت بود.
گاهی وسوسه میشم یه چالش آسونتر ولی طولانیتر رو برای خودم طراحی کنم ولی یاد سختیهای این دوره میفتم پشیمون میشم.😄
مثلا میتونم یه چالش برم که شامل ۳۶۵ روز نوشتن باشه.
میتونم یه چالش برم که شامل یک و یا نهایتا دو مورد باشه اما بیشتر از ۱۰۰ روز ادامه داشته باشه.
هنوز نمیدونم اصلا میخوام چالش اینچنینی برم یا نه ولی وسوسهش رو دارم.🫠
فعلا بگذریم تا بیشتر فکر کنم...
امروز ۶ بیدار شدم و مثل همیشه تا ۷ زدم بیرون...
تا ۱۰.۳۰ تمرین کردم و برگشتم خونه.

تازگیا صبونه رو هم داخل باشگاه میخورم برام بهتره..
خیلی کار خاصی نکردم امروز، بیشتر فکر برنامههای آخر سال و فکر برنامهریزی برای سال جدید بودم.
ساعت ۳ با ساحل گپ زدم و ادامهی مادام بوواری رو خوندیم. شام پختم و شمارهدوزی کردم.


کلی ایده و فکر دارم و امیدوارم یه برنامه عاقلانه و واقعبینانه براشون طراحی کنم.
همین دیگه شب بخیر