ویرگول
ورودثبت نام
غزل
غزل
غزل
غزل
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

سرزمین کابوس

🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷

خلاصه

داستان از جایی شروع میشه که ی گروه سعی میکنن احظار روح کنن و اتفاقات عجیب و غریب نتیجه این احظار خواهد بود

#Part 1
دلوین: اوف طنین یه سوپر مارکت خوای بری این همه آرایش برای چیه؟
طنین: بالاخره داریم از خونه میریم بیرون حالا انقدر غر نزن تموم شد بریم
بالاخره طنین خانم رضایت داد رفتیم سوپرمارکت تو راه برگشت همینطور که داشتیم با طنین حرف می‌زدیم یهو دو تا سایه دیدم به طنین نشون دادم که گفت: ولش کن حتماً دو تا آدم علاف و بیکارن
یهو دو نفر پریدن جلومونو شروع کردن به ترسوندن ما مثلاً وقتی خوب نگاه کردم دیدم حامی و رادمانن
طنین: وای وای چقدر ترسیدم😒
رادمان: الان مثلاً می‌خوایم بگیم خیلی شجاعیم
من: نه بابا شما شجاعین با این حرکات مسخره‌تون
حامی: خوبه خوبه انگار ما نمی‌فهمیم از سایه خودتونم می‌ترسین
طنین: بیا برو بچه بزار باد بیاد
حامی: میگم حالا که ادعا دارین خیلی شجاعین ساعت ۲ شب بیاین این خونه متروکه هست تا یه بازی انجام بدیم
من: چه بازی دقیقاً
رادمان: احضار روح
دلوین: ام باشه
حامی: خب پس تا دوی شب....
دلوین: بعد که رفتن طنین شاکی نگاهی بهم انداخت
طنین: این چه کاری بود کردی
دلوین: خب من...
طنین: خب ودرد من از دست توچیکار کنم هروقت که میای یک دردسر برام درست میکنی
دلوین: ببخشید نمیدونستم ناراحت میشی
طنین: هوف اخ عزیزم تو که می‌دونی به اون دوتا اعتمادی نیست ولی اشکال نداره به امتحانش می‌ارزه خوب حالا بیا بریم ببینیم دوستت رسیده یا نه
دلوین:آره آره بریم خیلی وقته ندیدمش دلم کلی براش تنگ شده
رفتیم خونه هنوز قاصدک نرسیده بود پس تا قاصدک بیاد خونه رو یکم جمع کردیم قاصدک اومد کلی با هم حرف زدیم با طنین آشناش کردم خدا را شکر زود با هم جور شدن کم کم داشت ساعت ۲ می‌شد تصمیم گرفتم موضوع رو به قاصدک بگم ببینم دوست دارم همراه ما بیاد یا نه
دلوین: قاصدک ببین خلاصه دارم بهت میگم ما با پسر داییامون قرار گذاشتیم که ساعت ۲ بریم توی خونه متروکه کناری هست یه احضار کوچولو انجام بدیم باهامون میای یا نه
قاصدک تقریباً با جیغ گفت: احضاااااار شما دوتا مغز خر خوردین تا حالا نشنیدین چه بلایی سر افرادی که احضار انجام میدن می‌افته

@Nightmare8901

#Part 2
طنین: خوب بابا حالا چرا انقدر جیغ می‌زنی بعدشم یه احضار کوچولو معلوم نیست که واقعی شه اصلاً واقعیشه بهتر من که از خدامه اگه تو می‌ترسی می‌تونی باهامون نیای
دلوین: بعدش تو فکر کردی اینا بلدن چه جوری احضار کنن ه مشت چرت و پرت می‌خوان بگن که ما رو بترسونن نمی‌دونن که ما از اونا زرنگ‌تریم
قاصدک: شما دوتا دیوونه‌این
دلوین: لطف داری دیوونگی از خودتونه حالا باهامون میای یا نه؟
قاصدک: معلومه که میام فکر می‌کنید می‌تونم توی این خونه تنها بمونم بدون اینکه بترسم هرچی باشه همراه شما دیگه تنها نیستم
دلوین: خب الان ساعت 1:40بریم اماده شیم
طنین: بریم روکنیم
قاصدک: وای هیچ وقت فکر نمی کردم از دلوین هم بی عقل ترباشه
دلوین: این تعریف بود یا تخریب دوست عزیزم
قاصدک: خودت چی فکر میکنی
طنین: وای چقدر کل کل میکنی... هنوزحرفش تموم نشده بود که بلند شدم ودویدم دنبال قاصدک
****
{رادمان}

حامی: بنظر باخودمون کی رو ببریم
رادمان: واسیا زنگ بزنم
رادمان: الو...
+.....
رادمان: سلام ممنون توخوبی
+....
رادمان: ببین ما می خوایم دختر عمه هامون روبترسونیم گفتیم بیاین احضار روح بازی کنیم اونام قبول کردن حلا موندیم چی کار کنیم
+...
رادمان: راست میگی پس پسرام بیار
+.....
باشه بیاره چی!! میدونی حامی ازون خوشش نمیاد
+.....
رادمان: خوب پس باشع خدافظ
حامی: چی شد
رادمان: گفت یکی از دوستاش بلده ولی بی دوست دخترش نمی یاد
حامی: خوب میگفتی بیا
رادمان: گفتم گفت تازه بعد از چند وقت دوستاش رودیده می خواد با اون ها باشه

@Nightmare8901

#Part 3
{حامی}
خوب چرا نگفتی بگه دوستشم بیاره
رادمان+دوستش شبنمه
حامی+ چی! حالا چیکار کنیم نمیشه اگه نریم جلوشون ضایع میشیم
رادمان+نمیدونم وایسا وایسا پیام داد راضیش کرده وای دوستای دوست دخترشم میان
حامی+لعنتی ولی حالاکه جلوشون ضایع نشیدیم خوبه
رادمان+اره فقط همین یک شبه
حامی+ساکت شو
****
{دلوین}
بیاین دیگه بابا فکر میکنن جازدیم
قاصدک+بابا طنین بیا دیگه خوبع ازشون بزرگتری وگرنح فکر می کردم رویکیشون کراشی
طنین +ساکت شو
قاصدک +چرا نارحت شدی
طنین+نه بریم
دلوین+ صلوات بفرستید بلخره اومدو راه افتادیم قاصدک هرچی به مقصد نزدیک تر می شدیم بازوی منو بیشتر فشار می داد خیلی خودمو کنترل کردم که نخندم ولی نشد وزدم زیره خنده حالا نخند کی بخند یک هو صدایی امد
صدا+واقعا قشنگ می خندی
چرخدیم وقتی پشت سرمون رو نگاه کردیم دارا رو دیدیم که وسط هامون وراشا وایساده بود داشتن به مانزدیک میشدن بعد از چند ثانیه که به خودم اومدم اخم کردم وپشتم روکردم وشروع کردم به راه رفتن قاصدک چون دست منوگرفته بود کشیده شد
قاصدک+ هوی چهت شد اروم باش
دلوین+ با صدای بلندی گفت ساکت شو
قاصدک +بابهت وتعجب به دلوین نگاه کرد تاه حالا ندیده بود که دلوین این طوری از گوره در بره طنین+ نمی‌دونستیم رادمان و حامی انقدر ترسوئن که دوستاشونم میارن
راشا+چرا شما دوتا انقدر بدخلقی می‌کنید مشکلتون با ما چیه؟
طنین+چه مشکلی می‌تونیم با شما داشته باشیم
هامون+خوب این دوتا کجان ما رو کشوندن اینجا خودشون نیستن چرا؟
یهو صدای حامی از پشت سر ما اومد
حامی+اومدیم داداش اومدیم رفته بودیم وسایلو تهیه کنیم
رادمان+خوب بقیه کجان قرار نبود تنها بیاینطنین+ نمی‌دونستیم رادمان و حامی انقدر ترسوئن که دوستاشونم میارن
راشا+چرا شما دوتا انقدر بدخلقی می‌کنید مشکلتون با ما چیه؟
طنین+چه مشکلی می‌تونیم با شما داشته باشیم
هامون+خوب این دوتا کجان ما رو کشوندن اینجا خودشون نیستن چرا؟
یهو صدای حامی از پشت سر ما اومد
حامی+اومدیم داداش اومدیم رفته بودیم وسایلو تهیه کنیم
رادمان+خوب بقیه کجان قرار نبود تنها بیاین با دیدن شبنم و تابان و سایه و رهام دیگه نزدیک بود چشام از حدقه در بیام یعنی چی چه خبره این همه آدم برای احضار کوچولو این همه آدم برای چی اومدن اعتماد کردن به حامی و رادمان بزرگترین اشتباه زندگی هر آدمیه
طنین+رادمان لشکر جمع کردی چه خبرته
رادمان+تازه هنوز یه نفر دیگه هم مونده که نیومده
+منظورت منم دیگه
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد این دیگه چی می‌خواد
انگار فقط فرشاد کم بود که اونم اضافه شد
طنین+به به شبنم خانوم چه خبر حال شما احوال شما اینقدر با کنایه حرف زد که اثر خنده رو تو چشای حامی و رادمان می‌تونستم ببینم آخه شبنم
طنین+به به شبنم خانوم چه خبر حال شما احوال شما اینقدر با کنایه حرف زد که اثر خنده رو تو چشای حامی و رادمان می‌تونستم ببینم آخه شبنم شبنم+وای طنین منم دلم خیلی برات تنگ شده بود دیدم بچه‌ها دارن میان منم از خدا خواسته همراهشون اومدم
طنین+آره آره می‌دونم قصدت قطعاً همین بوده
و بعد با چشاش به حامی اشاره کرد هامون که تیز گرفت چی میگه یه خنده ریزی زد
هامون+خوب خوب دیگه حرف بسه بریم سراغ کارمون

@Nightmare8901

# Part 4
از زبان{دلوین}
رادمان+اره بریم
دست قاصدک که هنوز از اشنایی ما تو تعجب بود گرفتم و کشیدم
قاصدک +باید بعد برام داستان این ادمارو تعریف کنین!؟
دلوین+باشه وببخشید که سرت دادزم
قاصدک +اشکال نداره عزیزم پیش میاد
حامی+ بیاین دیگه
دلوین +اومدیم، وقتی وارد خرابه شدیم دیدم فرشاد داره وسایل رو اماده می کنه قاصدک آروم گفت
قاصدک +خوب الان چیکار کنیم
حامی چون نزدیک ما بود گفت
حامی+وقتی فرشاد وسایل رو اماده کرد با دلوین وطنین شروع میکنه
طنین+چرا خودتون بازی نمی کنین میترسین وشروع کرد به خندیدن
حامی عصبی خواست چیزی بگه که فرشاد گفت
فرشاد+نه چون بیشتر از سه نفر نمی شه هم زمان بازی کردحالا بیاین جلو
دلوین +نمیشه من بازی نکنم
حامی+چی شد ترسیدی
دلوین + نه دوستم تنهامی مونه
یک هو رادمان گفت
رادمان +خب من پیش دوستت می مونم که تنها نباشه
دلوین +نمیخواد واروم گفتم همینم مونده مخ این بیچاره روبزنی یو... وقتی دیدم طنین که کنارم بود اروم می خنده فهمیدم شنیده
طنین +حرص نخور خب کنارش باش دلوین+حس خوبی ندارم راجب این ماجرا طنین+اشکال نداره تو وایسا کنار قاصدک من با یه نفر دیگه میرم
بعدش چرخید تا یکیو پیدا کنه بره همراهش که
راشا+من میام به جای دلوین قاصدک خمیازه ای کشید وگفت
قاصدک +خب شروع کنید دیگه اه خوابم میاد
طنین +راست مگه
***
{ قاصدک}
بعد از دو ساعت طنین شاکی بلند شد وگفت
طنین +همش الکی بود بیاین بریم یک ساعته مارو علاف خودشون کردن
دلوین+بازم جواب نداد
طنین +نه بریم
حامی +بابا چرا اعصابت خورده صبر کن شاید این بار جواب داد
قاصدک +نه دیگه اگه جواب می دادن باید تا الان جواب می دادن ساعت 4:20من دیگه نمی تونم بیدار باشم
طنین +بریم
همراه طنین ودلوین راه افتادیم سمت خونه وقتی رسیدیم ساعت 5شده بود وقتی رسیدیم هرکدوم ی جا افتادیم وبیهوش شدیم
****
{حامی}
وقتی دخترا رفتن شبنم و دوستاشم رفتن
برگشتم سمت فرشاد و گفتم چرا کار نکردش هان خوب شد جلوشون ضایع شدیم وقتی بلد نبودی چرا گفتی بلدی
فرشاد+بلدم حاجی نمیدونم چرا کار نکرد

@Nightmare8901

عجیب غریبقاصدک
۲
۱
غزل
غزل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید