نگین
نگین
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

اُردوووو

سلام! از اونجایی که میدونم چندان علاقه ای به زندگی روزمره بنده ندارید اومدم تجربه یک روز بسیار مفید از یک اردوی بسیااار مفید (باغ بانوان/:) رو براتون تعریف کنم!

(قطعا قرار نیست امروز این پستو منتشر کنم. چون خیلی وقت میبره نوشتنش!! ولی خب. تجربه امروزه!)


ساعت 6 صبح:

با آهنگ Hide and Seek (که اگه نشناسینش دلخور میشم جونه تو?) از خواب برخیزیده و بعد از پوشیدن مانتوی مدرسه بد رنگ خویش به سمت مدرسه یورش برده (قصد ندارم یه روز عادی رو شرح بدم از قسمت لِه شدن تو اتوبوس و ذوب شدن زیر نگاه عمیق پیرزن میپریم??‍♀️)

خلاصشو بخواین ما رسیدیم مدرسه که فهمیدیم دوست گراممون (که ما توی این داستان اسمشو میذاریم گوجه) حصیر نیاورده

(از همین شروع طوفانی معلومه چقد خوش گذشته امروز)

بعد از اومدن سیب زمینی و پیاز (دو دوست دیگر)

سوار اتوبوس شدیم (که خب جا نبود من نشستم رو جایگاه کیفا /:) به سمت باغ بانوان شاهین شهر به پا خیزیدیم (سعدی در گور بندری می‌زند)

خلاصه! ما توی این 45 دقیقه راه با آهنگای تتلو، خلسه پیام‌رسان، وانتونز و سعید آسایش (عشق تو دروغ بود دیگه??نه دیگه نه من نه تو دیگه??) مورد عنایت فراوان قرار گرفتیم!

(دختران 15 ساله عزیز! جر دادن گلو با آهنگ من باهات قهرم تتلو شما را شاخ نمی‌کند! اگر متن آهنگ را بلد نیستید با آن نخوانید! با تشکر??‍♀️)


وقتی رسیدیم همچون بُزی پرنده رهانیده شده از قفس به سمت باغ یورش بردیم (فردوسی نیز به سعدی در بندری زدن می‌پیوندد)


ما رسیدیم دیدیم عع! 2 تا مدرسه دیگه هم اومدن! (آستین هایش را بالا زده و قولنج گردن را می‌شکند)


از لحظه ورود به یه چیزی پی بردم: تیپ من در برابر بقیه خیلی سیب زمینیه

ماشالا بزنم به تخته همه تیپ مجلسی در حد عروسی اصن داف!

من و دوستام که یه ضد آفتابم نزدیم و با تیشرت گشاد و شلوار کشی پا شدیم اومدیم:


من:
من:


دوست شماره 1:
دوست شماره 1:


دوست شماره 2:
دوست شماره 2:


دوست شماره 3:
دوست شماره 3:


بقیه همکلاسیا:
بقیه همکلاسیا:



میگفتم! یک ساعت اول به لُمبوندن چیپس با دوستان گرام، غیبت، گشتن دنبال همکلاسیا و وایستادن تو صف بوفه (که آخرشم نوبتمون نشد) گذشت/: (آخرشم فهمیدیم کارت بانکی نمیگیره فقط نقد)

ما در حال خوردن آخرین چیپس:
ما در حال خوردن آخرین چیپس:



ما هم گودرتمند برای اعتراض به این امر ناشایسته به سوی حصیر معلما رفتیم که خب اونا مارو به کتف خویش گرفته و فلاسکشونو دادن بریم آب جوش بیاریم/:

خلاصه! ما فلاسک به دست داشتیم دنبال آب جوش می‌گشتیم که دیدیم مدرسه ما داره اون مدرسه رو جر میده! (منظور از جر دادن در این جمله: مورد عنایت قرار دادن پک و پهلو با لگد)

ما هم جیم شدیم به سمت آب جوش??‍♀️?


که تهشم خیط گشتیم چون آب جوش تموم کرده بودن.? داشتیم برمیگشتیم که چشممون به جمال درخت آرزو ها روشن گشت! (یه درخت کاج که مردم چیز میز نوشته بودن آویزون کرده بودن بهش)


خلاصه ای از نود درصد آرزوها: خدایا مرا زِ سینگلی برهان!?


(ما راضی و خوشحال از فوضولی کردن تو آرزوهای مردم)
(ما راضی و خوشحال از فوضولی کردن تو آرزوهای مردم)


برگشتیم بریم یکم رو حصیر لم بدیم که خب. با جمله دخترای گُل تن لش خویش را به اتوبوس انتقال دهید مواجه شدیم!

بار و بندیلو جمع کردیم. (در این مرحله سیب زمینی و گوجه به علت کمبود صندلی از ما جدا گشتند.) منم با پیاز (دوست گرام) رفتیم تَه اتوبوس نشستیم. (که ای کااااش این کارو نمیکردیم!)

خلاصه ای از تَه اتوبوس:

دوستان گرام مشغول گرفتن عکس و استوری بودن و قیافه منم تو گوشه همه عکسا این شکلی: ? افتاد متاسفانه/: عین یک هویج پلاسیده اَعلا!


یه مقدار صمیمیت دوستان گرام تَه اتوبوس زیاد بود با هم! (مثال: یکی نشسته بود رو پای اون یکی داشتن پفک میذاشتن دهنه هم/: )


دوباره با آهنگای جناب تتلو و خلسه و هیدن پرده گوشامون پاره گشت


یه نفر میخواست به زور بهم حجم دهنده لب و لاک قالب کنه


کفشم توسط 4 نفر لگد شد


سردردم 6 برابر شد



به علت گردن درازم و کوتاه بودن سقف اتوبوس موقع بلند شدن به علت تنه زدن یه عزیزه دل کله گرامم به سقف کوبیده و اندکی بادمجونی رنگ گشت.

و در آخر جنازه خود را به خانه رساندم! ???

(خلاصه من دیگه شکر بخورم برم اردو. جاست مسجد جاست نماز جاست روزه/: )
(خلاصه من دیگه شکر بخورم برم اردو. جاست مسجد جاست نماز جاست روزه/: )



https://vrgl.ir/6eFKl

(به این پست هم سر بزنید بی زحمت قصد برنده شدن توی مسابقه دست اندازو دارم??‍??)


ماچ رو کله هاتون??
ماچ رو کله هاتون??


حاشیه: این آهنگ جذاب و ململانی تقدیم شما باد?

چرا ویرگول خودش برای پستم تگ میذارهچیپسسیب زمینیپیازگوجه
برای آزادی... 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید