نگین
نگین
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

ایستگاه اتوبوس

میکروفون رو با فاصله دو سانتی از لب هام گرفتم و از اعماق وجودم فریاد زدم: دنیارو بی توووو! نمیخوام یه لحظههههه! دنیا بی چشمااااات! یه دروغ محضهههه!

سرمو رو به بالا گرفتم، چشمامو بستم و اجازه دادم صدای جیغ و داد های بلندی که بیشترشون دختر و پسر های 18_19 ساله بودم توی گوشم بپیچه. میتونم شدت نور سفید رنگ رو از پشت پلک هامم حس کنم!

دستامو از دو طرف باز کردم و از پله های استیج آروم آروم پایین اومدم و تعظیم کوچکی کردم. خواستم آرتیست وار به عقب بچرخم که میکروفون از دستم ول شد و محکم روی زمین افتاد


با صدای نازکی که می‌گفت "آقا پسر؟" سرمو بالا آوردم و به دختر ریز نقشی که روبروم بود نگاهی انداختم.

_بطریت افتاد!

نگاهی به بطری آب نصفه زیر پام انداختم. میکروفونم خرد شد که!

کش موم رو از مچم بیرون آوردم و دور موهای موج دارم بستم.

+مرسی. زیاد مهم نیست

نگاهی سرسری به دختر روبروم انداختم

مانتو کوتاه خردلی گشاد و شلوار بگ مشکی پوشیده بود که با مقنعه گشاد مشکیش چندان ترکیب جذابی به وجود نیاورده بود. چشمای قهوه ای روشن پف کرده و موهای گندمی به هم ریخته ای داشت و روی لپ های برجستش چند تا جوش قرمز ریز زده بود

اوهومی گفت و با فاصله ازم ایستاد.

_صدات قشنگه

تکون ریزی خوردم! فکر نمیکردم زمزمم انقد بلند باشه

+م... مرسی!

_ محسن یگانه دوست داری؟

+گوش میدم

_فقط پاپ میخونی؟

+نمیخونم

_رشتت چیه؟

نگاه چپ چپی بهش انداختم

به سمتم چرخیده و بهم زل زده بود. این از اون کنه ها بود!

+مهندسی برق

_نمیخوره بهت

با یادآوری دستبند های بافتنی رنگی و چوبی و آل استار های سفید مشکیم و تیشرت مشکی گشادم توی ذهنم حرفشو تایید کردم.

+آره

_نگفتی. فقط پاپ میخونی؟

+رپ بیشتر

با ذوق قدمی به سمتم اومد و گفت:

_مثلا پویان مختاری؟

با حرفش یه چیزی مثل حمله عصبی بهم دست داد و رو بهش با لبخند عصبی لب زدم: اون! رپر! نیست!

نخودی خندید و گفت: میدونم میخواستم اذیتت کنم.

کوله پشتیش رو صاف کرد و گفت: من هر پنجشنبه اینجا وایمیسم. 8 صبح

توی دلم "به کتفمی" نثارش کردم و بی حوصله بسته سیگار و فندکمو از توی جیبم بیرون کشیدم

با اومدن اتوبوس سبز و قراضه ای لبخند دندون نمایی زد و گفت: من برم دیگه! میبینمت هفته دیگه مو قشنگ

و به سمت اتوبوس دوید. لحظه آخر برگشت و دست کوچکی برام تکون داد.

دستمو به نشونه خداحافظی بالا آوردم و در حالی که دود سیگارو به سمت اتوبوس فوت میکردم گفتم: میبینمت فوضولچه!

با سنگینی نگاهی آروم به سمت راست چرخیدم که چشمم به یه دخترِ دیگه افتاد. یه دفتر دستش گرفته بود و زل زده بود تو روحم و تند تند مینوشت

قدمی عقب رفتم و گفتم: چته!!

_مینویسم!

+چیو؟؟

با بیخیالی شونه هاشو بالا انداخت و پشتشو به من کرد و با قدم های شل و ول دور شد. مردم روانی شدن!


اتفاقه. میوفته
اتفاقه. میوفته


حاشیه: دوست دارم بغلتون کنم بچه ها. محکم. طولانی.

حاشیه به توان دو: راستی تو پست قبلی لینک ناشناس گذاشتم


https://upmusics.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C/






برای آزادی... 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید