نگین
نگین
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

زندگی چطور بگذشت

اگه بقیه پاستیل های خوشحال خرسی باشن که دور هم حلقه های دود سیگار رو میفرستن هوا و از بینشون میپرن من یه بستنی دو قلو ام که به صورت نامساوی تقسیم شده.


اون قسمت کوچکتر که نامساوی بودن بستنی رو بیشتر توی چشم نشون میده و قرار نیست انتخاب بشه صرفا توی بسته اش پیچیده میشه و بعد یه مدت بوی یخچال میگیره


مردم فکر میکنن اگه بوی یخچال رو حس کنن انسان متفاوتی ان. در موردش توییت میزنن که "شما نمیفهمید ولی آب بوی یخچال گرفته"


تقریبا همه در مورد بوی یخچال میدونن فقط در موردش حرف نمیزنن چون کوچیک و آزاردهندس


مردم تصور خاصی از خاص بودن خودشون دارن. من خاص ام چون کسی از من خوشش نمیاد یا کم حرفم یا شایدم چون قهوه میخورم و از رنگ سیاه خوشم میاد. من خاص ام چون از شدت‌ بی اعتماد به نفسی گریه میکنم یا شایدم به گوجه سبز میگم آلوچه. تو خاص نیستی

وقتی خاص نبودن خودت رو بپذیری زندگی کم کم یک نواخت میشه و بعد میفهمی که یه بستنی دو قلویی


و من بستنی ای ام که نامساویه و بوی یخچال گرفته پس حتی اون توییت "آب بوی یخچال گرفته" هم مال من نیست. من صرفا آب میشم. چون خاص نیستم و از وقتی این رو فهمیدم یک نواخت شدم

چون نامساوی ام


مرغ
مرغ


برای آزادی... 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید