نگین
نگین
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

چطور به تو گیر ندادن؟?

https://www.aparat.com/v/Q1OYe


اول اینو ببین☝?



به نام خداوند متعال?:
به نام خداوند متعال?:


لم داده بودم به پشتی و مگس میپروندم که گوشی نوکیام زنگ خورد.

قری دادم به گردنم و گوشیو گذاشتم رو بلندگو:

_ مسعووووووود

درد و مسعود چته؟! ?

_ کوچه اژدر 22 غربی چاقو کشی شدههههه

خب لال شی زودتر بگو

پا شدم زیر شلواری مامان دوزمو (بااا قابلیت کشسانی بالا) پوشیدم و ژل (تف) هم زدم به موهای پررر پشتم حسابی دخترکش بشم. تعریف از خود نباشه جیگری شدم برای خودم ?

 یک عدد جگر خوش فیس
یک عدد جگر خوش فیس


درو با باسن کوبوندم به هم لخ لخ رفتم سمت کوچه بغلی (چیههه؟؟ موتورم خرابه!)

کله کچلمو خاروندم پیچیدم توی کوچه دیدم یه آدم نقاب دار با یه مرد گنده نشستن رو کاپوت نیسان دارن نوشمک میلمبونن!

من: آم. شما دزدی؟

دزد: آره

من:خیلیم عالی... ادامه بدین!

دزد: میخواستی آلانم ‌نیای؟! نیم ساعت پیش من میخواستم جیب این بدبختو بزنم بابا

من: حالا توعم!!

دزد (از روی کاپوت برمی‌خیزد) : هرچی پول داری رد کن بیاد ضعیفههههه

مرد گنده (با جیغ بنفش) : خااااک عالم کممممک بههه دااادم برسید کجااایی قهرمان بزززرگ?

من: آم. به جای تو نباید یه خانم میومد؟

مرد گنده: نه عزیز من آبدارچی پشت صحنم اضافه کار وایسادم!

من: آها خوبه... دزد پَست کیف خانمو پس بده تا با پس گردنی نکوبیدم تو دهنت دندونات بریزه تو لوزالمعدت!!!

دزد: نه به من رحممممم کن?

کارگردان: کات! عالی بود عالی! محشر بید! مرخصی

من: خدایا اینم از روزی امروز... شککککر!

با دمپایی پاره خویش به سمت افق می‌رود...


5 دقیقه بعد


صدای جیغ از دور: کمممممک?

من:برین کنار اَبَر قهرمان مسعود دلیر وارد میشود??

به سمت صدا میدود:

"اکبر قصاب را می‌بیند که دو دختر از خدا بی خبر مزاحمش شدن"

اکبر قصاب: برید گمشید مزاحم نشید

مزاحم: مزاحم چیه مراحمیم?

اکبر قصاب: گمشید وگرنه!?

مزاحم: چی؟ ?

من: چی شده حاج اکبر؟!

اکبر قصاب: هیچی! این دو احمق مزاحم شدن?

نگاهی به دوتا دختر توی ماشین که داشتن ملچ مولوچ آدامس می‌جویدن انداختم. کمربندمو (شاید براتون سوال پیش بیاد زیرشلواری که کمربند نداره! اما این داره!) کشیدم گفتم:بیشعورا برید!

دخترا هم از ابهت من گرخیدن پارو گذاشتن رو گاز برو که رفتی!

اکبر قصاب: انگار خودشون پدر برادر ندارن! راستی مسعود چطور به تو گیر ندادن؟

به زیر پیرهنی گل گلی اکبر اشاره کردم و گفتم: اگه پوشش مناسب داشتی کار به اینجا نمیکشید

اکبر قصاب: نمیدونم... شاید حق با توعه☺️

یهو صدای دست و تشویق از پشت سرم شنیدم...

برگشتم دیدم نگین (نویسنده!) داره با بغض منو نگاه میکنه

من: ها چیه جذاب ندیدی؟!

نگین: شما یه قهرمان واقعی هستید?

من: میدونم?

نگین: شما اونو از فساد جامعه نجات دادید?

من: قابلی نداشت ?

نگین: میشه از روی کار انسان دوستانه امروزتون یه پست بنویسم؟?

من (با صدای آلن دلون) :آره چرا که نه... فقط! بذار شخصیت واقعیم پنهان بمونه... نمیخوام همه از وجود قهرمان تاریکی با خبر بشن...

نگین: سس ماست! ولی باشه?


و اینگونه بود که این پست نوشته شد

نتیجه: برادرم حجابت خواهرم نگاهت خدافظ شما??




حجابنوشمک
برای آزادی... 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید