کینه یا کینه توزی مثل هر صفت منفی دیگه بر سلامت جسم و روان ما تأثیر میذاره. این احساس از خشم و عصبانیت و نفرت و ناراحتی به وجود میاد و باعث میشه تا در درازمدت اثرات سوئی به جا بذاره.
زمانی که ما نتونیم خشم و ناراحتیمون رو تجربه کنیم و به موقع و در جای مناسب خودش بروز بدیم باعث کینه میشه. کینه در واقع خشم و نفرتی هست که بابت اتفاقی به وجود اومده. این احساس، ما رو در وضعیت قربانی شدگی قرار میده و باعث میشه تا فکر انتقام و تلافی در ما شکل بگیره.
گفتیم که هر احساسی چه مثبت و چه منفی باید در جای خودش تجربه بشه تا بتونیم به درستی مدیریت و کنترل کنیم.
در مواقعی که خشم و عصبانیت و یا نفرت و ناراحتی سرکوب بشه و ما به هر دلیلی نتونیم این احساس رو مدیریت کنیم باعث میشه تا بذر کینه کاشته بشه. زخم خوردن از دیگران باعث میشه تا به صورت نشخوارهای ذهنی مدام در سرمون بپیچه و نذاره تا به آرامش و رهایی برسیم.
کینه و حس انتقام باعث میشه تا مشکلاتی مثل بیماریهای قلبی، زخم معده و... به وجود بیاد. شخصی که دچار چنین بیماری هست به پزشک مراجعه میکنه اما تا حس کینه و انتقام رو پاکسازی نکنه به درمان قطعی نمیرسه. بسیاری از داروها آرامبخش هست تا حس آرامش و رهایی رو تجربه کنیم و به این ترتیب درد در ما تسکین پیدا کنه اما آرامش واقعی زمانی رخ میده که بتونیم ببخشیم و رها بشیم. تا زمانی که زنجیر کینه در پای ما بسته شده حتی اگه در قفس هم باز باشه امکان پرواز وجود نداره.
میدونیم که استرس ریشۀ تمام بیماریها و مشکلات هست بنابراین کینه و ناراحتی شدید از دیگران به این معنی هست که ما مدام در استرس هستیم که اگه دوباره اون اتفاق رخ بده چه کار کنیم و یا چه کاری میتونیم انجام بدیم تا آتش کینه در دلمون خاموش بشه. مدام نگرانیم و به دنبال راه چاره هستیم بنابراین نمیتونیم لحظهای آرامش داشته باشیم. با این شرایط مدام در گذشته هستیم و با یادآوری گذشته به آینده میریم تا بتونیم تلافی کنیم یا به هر روشی بغض و کینهای که داریم رو نشون بدیم.
زمان حال برای زندگی کردن هست. لحظۀ اکنون زمان قدرت هست. تمام انرژیهای مثبت به واسطۀ درک و دریافت ما از این لحظه هست که ثبت و ذخیره میشن. در نتیجه یکی از مواردی که باعث جذب بیماری میشه استفاده نکردن از لحظۀ اکنون هست.
زمانی که از شخصی که به ما آسیب زده ناراحت میشویم و کینه میگیریم میتونیم به دو صورت عمل کنیم.
برای درک بهتر این موضوع از یک مثال ملموس استفاده میکنیم.
شخصی به ما ضربۀ روحی میزنه و ما آسیب میبینیم. مثل این هست که شخصی به ما چاقو زده و ما زخمی شدیم.
کاری که میتونیم انجام بدیم این هست که اون چاقو رو برای همیشه در جسممون نگه داریم تا یادمون باشه که چه کسی به ما ضربه زده. یا چاقو رو خارج کنیم و خودمون رو درمان کنیم تا جسم سالمی داشته باشیم و بتونیم از زندگیمون لذت ببریم.
متأسفانه چون ما روحمون رو نمیبینیم بنابراین نه برای سلامتی روحمون تلاش میکنیم و نه به خواستههاش اهمیت میدیم. تغذیه روح رو فراموش کردیم و فقط به جسم و نیازهایی که داره متمرکز هستیم.
وقتی که صبح از خواب بیدار میشیم به وضع ظاهرمون توجه میکنیم دوش میگیریم و صبحانه سالم میل میکنیم اما به روحمون چی؟ آیا به فکر تغذیه و سلامتی و پاکی روحمون هستیم؟
کینه، نفرت، خشم و ... غذای ناسالم برای روح ما هستند و باعث میشن تا کمکم روحمون رو بیمار و مسموم کنن.
همونطوری که وقتی غذایی فاسد باشه، دور میریزیم و حتی در خانه نگهداری نمیکنیم تا بوی تعفن نگیره. هر احساس و صفت منفی رو هم باید دور بریزیم. ببخشش یعنی دور انداختن اون حس بد و منفی.
شاید به راحتی دور انداختن غذا نباشه اما با تمرین و ممارست هر کاری راحت میشه.
کار نیکو کردن، از پر کردن است.
در هر کاری که زیاد انجام بدیم مهارت کسب میکنیم و میتونیم به راحتی انجام بدیم.
بخشیدن یعنی تصمیم بگیریم برای همیشه یک موضوعی رو رها و آزاد کنیم. بخشش به معنای فراموش کردن یا ندیدن نیست. با بخشش اون موقع در ذهن ما هست اما دیگه ما رو آزار نمیده. به بی تفاوتی توأم با ایمان و آرامش میرسیم.
وقتی که کینهها و تنشهای زندگیمون رو رها میکنیم مسیر رو برای یک ذهن آرام باز میکنیم. در نهایت به سکوت ذهن میرسیم.
با کینه توزی همیشه به یادمون هست که دیگران با ما چه کردند در نتیجه توجۀ ما به این موضوع عمیق و گسترده و پررنگ میشه. میدونیم که به هر چیزی توجه کنیم اون رو به زندگیمون جذب و دعوت میکنیم؛ بنابراین مدام انسانهایی در زندگی ما قرار میگیرن که باعث تجربۀ این حس ناخوشایند در ما میشن.
آنچه در نهایت رخ میده این هست که روابط ما خدشهدار میشه و نمیتونیم رابطههای سالم رو تجربه کنیم. امکان این موضوع که روابط گذشته هم تحت تأثیر قرار بگیرن و دچار آسیب و مشکل بشن نیز هست.
با آرامش میتونیم به اوضاع مسلط بشیم و شرایط رو کنترل و مدیریت کنیم و حتی روابط آسیب دیده رو هم بهبود بدیم.
بیماریها به خاطر ضعف در سیستم ایمنی بدن به وجود میاد. کینه باعث استرس و دلشوره میشه و در نهایت بیماریهای جسمی و روحی رو به وجود میاره.
زمانی که کینه از بین بره و ببخش و آرامش جای اون رو بگیره سیستم ایمنی بدن قویتر میشه و سلامتی هم تضمین میشه.
عزت نفس یا حس خودارزشمندی، موقعی به وجود میاد که ما خودمون رو انقدر گرامی میدونیم که اجازه نمیدیم هیچ چیزی آرامش ما رو بهم بریزه. از درون پر هستیم و در نتیجه با هیچ حرف و رفتاری بهم نمیریزیم.
مثالی که بارها استاد رحمانی در مقالات و پادکستها و آموزشهایی که دارند عنوان میکنن، مثال مهمانی و خانۀ کثیف و نامرتب است. ما محبت میکنیم و مهمان دعوت میکنیم و محبت میکنیم و از مهمانان به خوبی پذیرایی میکنیم؛ اما با هر بار مهمانی خانه کثیف و بهم ریخته میشه.
بعد از مهمانی باید خونه رو تمیز و مرتب کرد. اگه کسانی که به ما آسیب میزنن رو به مهمان تشبیه کنیم. مثل این هست که خونهمون رو هیچوقت تمیز نکنیم تا به دیگران ثابت کنیم که چه مهمانهایی داشتیم. ما بهشون محبت کردیم اما اونها در ازای محبت ما خونمون رو کثیف و نامرتب کردند. در چنین شرایطی مسئولیت پذیری 100 درصد باعث میشه تا ما مسئولیت اتفاقات زندگیمون رو بپذیریم و ناراحتی و خشممون از بین بره.
اگه مسئولیت 100 درصد رو قبول نکنیم باعث میشه تا احساس منفی جای احساس مثبت رو بگیره و وجودمون رو پر از حس ناخوب کنه. درون ما از هرچیزی پر بشه در زندگیمون متجلی میشه.
با بخشش و رها کردن یک تغییر رو شروع میکنیم. البته با نبخشیدن هم یک تغییر در زندگی ما رخ میده. ما با هر تجربهای که کسب میکنیم در دو راهی قرار میگیریم.
یک راه بخشش و رهایی هست که باعث میشه تا تغییرات خوبی رخ بده و ما به رشد و تکامل برسیم.
راه دیگه راه کینه و انتقام و تلافی هست که موجب میشه تا احساس منفی در درون ما پر بشه و به این فرم و حالت تغییر انجام بشه.
کسی که به ما آسیب میزنه هم بخشی از دنیای ماست. دنیایی که ما در اون زندگی میکنیم. جهان اینۀ ماست و دیگران بازتاب اندیشههای ما هستند. اگه دیگران رو لایق بخشش نمیدونیم مثل این هست که بخشی از وجود خودمون رو لایق سلامتی نمیدونیم.
درسته که دیگران به لحاظ فیزیکی از ما جدا هستند؛ اما ما جسممون نیستیم. ما روحمون و آگاهی هستیم. روح خداوند در همۀ ماست؛ بنابراین ما اعضای یک پیکر هستیم. خودمون رو ببخشیم و هر چیزی که باعث رنجش ما میشه رو رها کنیم.
برای اینکه بتونیم مشکلاتمون رو اصولی و ریشهای حل و فصل کنیم نیاز به راهنما داریم. برای دردهای جسمانی از دکتر کمک میگیریم، برای مشکلات قانونی از وکیل راهنمایی میخواهیم، برای تحصیل از معلم، برای ورزش از مربی اما برای سلامتی روحمون که میشه گفت مهمتر از سایر موارد هست از هیچکس کمک نمیگیریم.
به این دلیل مهمتر هست چون تا از درون حالمون خوب نباشه نمیتونیم دنیای بیرونمون رو آباد کنیم؛ بنابراین حضور و وجود یک راهنما یا مدرس معنوی نیاز هست تا ما رو به درستی به مقصد راهنمایی کنه.
میتونید حفظ کنید و یا حضورش رو برای همیشه از زندگیتون حذف یا کمرنگ کنید. اگه رفتارهایی که انجام میده آسیبزا هست. با پاکسازی کردن و کمک گرفتن از شهود به سمت مسیری که درست هست هدایت میشید. مسیر درست چون از طرف خداوند هست بنابراین به نفع ما هست.