واگویه وار / حسام الدین نظام
واگویه وار / حسام الدین نظام
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

واگویه پنجم " واگویه مزخرف ترین سالاد ماکارانی "

مشهد 29 آبان


یه وقتایی تو زندگی، یه چیزی هوس می‌کنی. نه یک چیزه بزرگ، نه یک چیزه عجیب‌وغریب، یه خواسته ساده و دم‌دستی. مثل دیشب من که هوس سالاد ماکارونی کردم. تو ذهنم خیلی راحت بود، یه پروژه سرهم‌بندی شده که قرار بود با حداقل زحمت یه نتیجه خوشمزه بده. ماکارونی، کالباس، نخودفرنگی، سس مایونز... چیزی نبود که نشه از پسش بر اومد.


دیشب ساعتای ده شب رفتم هر چی لازم داشت خریدم، همه‌چی رو آوردم چون دیر وقت بود گفتم امشب درست می کنم . امروز که از دانشگاه اومدم راستش رو بخواید اصلاً حوصله دقت و وسواس نداشتم. مواد رو همین‌طوری با هم قاطی کردم، سس رو ریختم، و گفتم خب، دیگه تموم شد. نشستم پای ظرف، قاشق اول رو که چشیدم... تموم شد. یه مزه عجیب و داغون که انگار به عمد طراحی شده بود که همه شوقم رو بُکشه.


ذوقم کور شد. همون لحظه فهمیدم که چقدر به نتیجه مطمئن بودم، بی‌این‌که واقعاً چیزی براش خرج کرده باشم. خواسته بودم یه چیزی رو ساده بگیرم، ولی دنیا ساده‌گرفتن بلد نیست. دنیا همین‌طوریه. می‌ذاره فکر کنی همه چیز رو تحت کنترلت داری، ولی درست همون‌جا که بی‌دقتی کردی، میزنه زیر همه چی.


و این فقط درباره سالاد نیست. تو زندگی هم همین‌طوره. خیلی وقت‌ها چیزی رو می‌خوای، برای رسیدن بهش عجله می‌کنی، فکر می‌کنی همین که بخوای کافیه، ولی دنیا با تو شوخی نداره. نتیجه فقط وقتی همون چیزی میشه که می‌خوای، که براش وقت بذاری، براش حوصله کنی، براش دقیق باشی.


پس چی؟ می‌تونی بنالی و بگی دنیا ظالمه، یا می‌تونی بفهمی که راه کنار اومدن با این بازی، اینه که بفهمی نتیجه همیشه دست تو نیست، اما دست خودته که دفعه بعد بهتر عمل کنی. دنیا قاعده خودش رو داره، و یا باید یاد بگیری تو اون قواعد بازی کنی، یا هر بار منتظر یه قاشق پر از مزه شکست باشی.

واگویه وار، نجواهای خاموش ذهن در جستجوی آرامش؛ یادداشت‌هایی از گفت‌وگو من با من . جایی برای واگویه‌های بی‌پایان، برای افکاری که در سکوت گل می‌کنند. واگویه وار به اعماق اوقیانوس و تپش‌های ناپیدای روح.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید