میخواستم متنی بیاد آنولین به سفر رفته بنویسم اما میدونستم فعلا باید منتظر بمونم تا وقت نوشتن برسه .آشنایی کوتاه مدت و رد و بدل کردن چند کامنت کوتاه تمام سهم من از وجود نازنینی بنام آنولین بود. اما از اونجایی که معتقدم هیچ کس بطور اتفاقی به زندگی ما وارد یا خارج نمیشه و بودن یا نبودنش برای ما پیامی داره صبر کردم تا ماحصل این چند صباح وصل و هجر رو دریابم .
اولین نشانه : سهم من از قرائت قرآن برای اهدا به روح پاک آنولین جز ۶ از قرآن بود که عمده اش سوره ( مائده ) است . بعد از نماز مغرب و عشا سعی کردم تا با حضوری بیشتر از همیشه و بیاد آنولین سهم خودم رو قرائت کنم ،
خوب ، اسم سوره که اشاره به سفره گسترده حضرت عیسی (ع) برای حواریون داره و جابجا در این سوره مخاطبین خداوند از اقوام یهود ، نصاراهستن و اشاره هایی به تورات و انجیل شده ، اما این همه ماجرا نیست، آیه ای در سوره مائده هست که:
(یحبهم و یحبونهم)
آیه ۵۴ سوره مائده
یادم اومد این عبارت رو همون روز صبح توی کتابی که داشتم میخوندم دیده بودم ،
(یحبهم و یحبونهم )
* مردمی را که خدا دوستشان بدارد و آنها خدارا دوستش بدارند .
سراغ کتاب رفتم ، چهار گزارش از تذکره الاولیا عطار نوشته بابک احمدی، ص ۴۵ ،
✍سمنون محب، نام خود را از آن یافت که گفت
محبت اصل و قاعده راه خداست و احوال و مقامات همه با نسبت محبت بازی اند )
و همان جا از رابعه عدویه نقل شده :
(محبت از ازل درآمد و به ابد گذر کرد و در هژده هزار عالم کسی را نیافت که یک شربت از وی درکشد ،به آخر ، به حق رسید و از او این عبارت ماند .،یحبهم و یحبونهم)
نخستین عارفان واژه (عشق ) را بکار نمی برده اند ،شاید از عشق زمینی و جسمانی که بار این واژه بود هراس داشتند ، آنها از( محبت ) یاد میکردند .
چنین مینماید که نخستین کس( رابعه) بود که از محبت گفت و واژه (حب ) را بکار برد .
از سر اتفاق نیست که نخست زنی از عشق الهی، عشق به خلق و عشق خلق به حق دم میزند ، چون زن به اقتضای طبیعت عاطفی اش بهتر از مرد میتواند دریابد که برای دریافت جمال حق و نیل بدان اگر هیچ راه هست ، راه عشق است .
حارث محاسبی گوید(محبت میل بود به همگی ،به چیزی ،پس آن را ایثار کردن است بر خویشتن به تن و جان و مال و موافقت کردن در نهان و آشکار ، پس بدانستن که از تو همه تقصیر است )
و جنید از همه کوتاهتر و تاثیر گذارتر میگوید :
(محبت امانت خداست ).
و کتاب رو بستم و به محبت عیان و بی قید و شرط آنولین به کاربران فکر کردم . به ایثار وقت عزیزش در واپسین روزهای عمر. اما هنوز وقت نوشتن نبود .
در روزهای پایانی هفته سفری برای من پیش اومد، وقتی که از پهنه پنجره قطار آسمون تیره شب و درخشش ماه رو دیدم ، حدس بزنید بیاد چه کسی افتادم ؟! بله بیاد آنولین و تصویری که از مرگ مجسم کرده بود . گمان کنم بعد از این هم هروقت به آسمون نگاه کنم و ماه درخشان رو دور از دسترس و در حال تماشای زمین ببینم بیاد آنولین خواهم بود .
اما هنوز وقت نوشتن نبود تا اینکه کتابم رو دوباره دستم گرفتم و به این عبارت رسیدم
در مورد حسن بصری چنین آمده : ( چون از منبر فرو آمدی ،تنی چند را از این طائفه بازگرفتی، گفتی : هاتوا ننشرالنور، بیایید تا نور را منتشر کنیم .)
این گفته از یک سو یاد آور کلام عیسی مسیح(ع) است که گفته بود : من نور عالم هستم .و درباره اش آمده که ( او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد ) و به یارانش نصیحت کرده بود که :
(بگذارید نور شما بر مردم بتابد. )
و اکنون وقت نوشتن فرا رسیده و این متن رو تقدیم میکنم به روح لطیف و نورانی آنولین که نورش بر ما تابید و می تابد .