ویرگول
ورودثبت نام
خمول
خمول
خواندن ۵ دقیقه·۸ ماه پیش

داستانی واقعی با طعم قورمه سبزی

قرمه سبزی غذای ملی
قرمه سبزی غذای ملی

حوالی ظهره و شکمم تقریبا به قاروقورافتاده از صبح اینقدر سرم شلوغ بوده که حتی یه چای درست و حسابی نخوردم ، خدمه با ترالی غذا از بخش  عبور میکند و ردی از  بوی اشتها برانگیز  قرمه سبزی را بجا می ذاره  شیفتم   صبح و عصره  و سهمیه ناهار دارم ، دلم غنج میزنه   دستپخت آقای (ب) آشپز بیمارستان حرف نداره،  مخصوصا قرمه سبزی ، کمتر کسی از همکارها هست که  فوت و فن پخت قرمه سبزی رو ازش نپرسیده باشه ، آقای( ب ) تنها مرد اتو کشیده و مرتب آشپزخونه ست، که هیچوقت روی  روپوش سفیدش  کوچکترین لکه ای از ریخت و پاش های معمول آشپزی دیده نمیشه و دست پختش رو با طیب خاطر میل میکنم .

خدمه شیفت صبح  ناهار منو که آقای( ب)  توی  ظرف غذای خودم ریخته   برام میاره و می ذاره روی میز ،نگاهی بهش میندازم و بیشتر گشنه ام میشه . طبق سفارش و سلیقه بیشتر کارکنان ، آقای (ب)  یه تیکه  ته دیگ مشتی رو میذاره زیر و پلو و ملات قرمه سبزی رو میریزه روش  ، طوری که نون برشتهء چرب و چیلیِ  ته دیگ به طعم  قرمه سبزی آغشته و حسابی خوشمزه و خوردنی میشه .

آقای( ب )طبق ذائقه آقایون یه  دونه پیاز کوچولو پوست نکنده  هم کنار ناهار برای همه  می ذاره که معمولا توی محیط کار نمیشه خورد و به آشپزخونه عودت داده میشه.

توی فرصت کوتاهی که هم  بخش خلوت شده و هم سالن انتظار تقریبا از مراجعین خالی  شده  دستامو سریع میشورم و ظرف غذا رو برمیدارم که  برم سمت  اتاق استراحت ،  از سالن انتظار  که رد میشم ، موجودی  به صورت  کپه ای از پتو و ملافه روی نیمکت دراز کشیده و کنارش یه  بچه ۷،۸ ساله، روی نیمکت آهنی نشسته و پاهای آویزونش رو تاب میده . میشناسم شون ، یعنی تقریبا همه کارکنان اونا رو می شناسن.

یه هفته ای میشه که نیمه های شب  مرد و پسرش همراه با یه مادر پرخطر توسط  آمبولانس از یه روستای دور افتاده صعب العبور  به بیمارستان اومدن ، خطر از  مادر رد شده  اما گریبان!!! نوزاد  رو گرفته ، نوزادی  که بعلت پیچیدن بند ناف دور گردنش نیمه خفه به دنیا اومده و درنتیجه توی بخش ICUنوزادان  بستری شده و مادر هم بخاطر مراقبت MOTHER CARE(معادل فارسیش میشه مراقبت مادرانه یعنی همون   بچه داری خودمونی) بهش یه تخت تعلق میگیره.... اما ، مرد و بچه کس و کاری در شهر ندارن و البته چندان پولی هم برای هتل و مسافرخونه ندارن .

اینا اطلاعاتیه که خدمات همون ساعتهای اول ورودشون به بیمارستان کسب کرده ،  تلاش من و سایر همکاران برای برگردوندن مرد و پسر به روستاشون بی نتیجه ست و مرد قاطعانه میگه  نمیتونه از کنار دیواری که اون طرفش همسر و بچه اش هستن تکون بخوره.

رنگ و روی هر دوتا شون خبر از سر درون میده و رد نگاه بچه به ظرف غذای من میرسه .

سوال بعدی تکلیف ناهار منو قطعا مشخص میکنه اما نمیتونم نپرسم !!

ناهار خوردین ؟؟

پدر میگه ،بله خانم پرستار یه چیزایی خوردیم  و بچه چیزی نمیگه!!!،  اما همچنان به ظرف غذای من نگاه میکنه ، خودم هم از گشنگی دلم داره ضعف میره و همین الانه که سروکله مراجعین در ما نگاه که برای ساعت ۲ بعد ازظهر نوبت دارن پیدا بشه.

برمیگردم به اتاق و به آشپزخونه زنگ میزنم شاید از ناهار چیزی مونده باشه  ، آقای( ب )خودش گوشی رو برمیداره و مودبانه و لفظ قلم  در جواب من  میگه که خودتون میدونید روزایی که قرمه سبزی داریم فلانی و  بهمانی هر کدوم چند پرس سفارش میدن .و عذرخواهی میکنه .

دارم فکر میکنم که چکار کنم چکار نکنم ؟؟ از خدمات خواهش میکنم یه بشقاب تمیز از اتاق استراحت برام بیاره تنها چیزی که به نظرم میرسه مصداق نه سیخ بسوزه نه کباب ،اینه که  غذا رو بدم به مرد و پسرش ، ته دیگ رو برای خودم نگه دارم .

عین جملات رو به خدمات میگم . خدمات که مثل من شیفت صبح و عصره و چند برابر من امروز کار کرده ، خیالم رو راحت میکنه  میگه  ناهار خودش رو همین چند دقیقه پیش به مرد و پسر داده ودیگه  نیازی نیست نگران اونا باشم .

بهش میگم پس برو  بشقاب و   قاشقت رو  بیار همین جا  با همدیگه بخوریم اولش  امتناع میکنه و الکی میگه گشنه ام نیست بعدش هم با کمی خجالت میگه که باعث شده من نصفه ناهاری بخورم ، بهش میگم کجای کاری ؟ تو باعث شدی که نصف غذا برام بمونه و گرنه هیچی نمیموند، هردو میخندیم ، و  شکم چاقش بالا پایین میره   بهش میگم ببین شکمت داره برای قرمه سبزی بالا پایین میکنه ،  اگه نخوری منم نمیخورم تسلیم میشه و نصف غذا  رو توی بشقابش می ریزم حین خوردن احوال پسرش رو میپرسم اونم احوال پسرم رو میپرسه آخه همسن و سال هستن و هردوشون همسن پسری هستن که چند روزه همراه پدر منتظر ترخیص مادر و خواهر کوچولوشه.

یاد پسرم میفتم که شیفت بعد از ظهریه ،الان  مدرسه است و ممکنه ناهارِ نخورده رفته باشه  مدرسه ،   عصر راننده سرویس .میاره دم بیمارستان پیاده ش میکنه، خسته و گرسنه،   تا آخر شیفت توی دست و پای من میپلکه ، میدونم قرمه سبزی خیلی دوست داره ، دو سه قاشق میخورم و  ، آهسته ته دیگ رو از زیر پلو و ملات قرمه سبزی میکشم بیرون، جوری که محتویات تلنبار شده روی اون نریزه  و یه تیکه میدم به خدمات و میگم  که ته دیگ رو بیشتر از خود پلو قرمه سبزی دوست دارم مخصوصا اگه همراهش نون و پیاز هم بخوری !!

ناهار مون که تموم میشه ،بلند میشم برم اتاق استراحت که مابقی پلو قرمه سبزی رو توی ظرف درداری بریزم و بشقابم رو بشورم چشمم میفته به مرد ، ظرف غذا رو داده دست  پسرش و خودش داره ته دیگ با طعم قرمه سبزی  میخوره ، کنارش نون و پیاز .

 



«قُرمه‌سبزی» از کی اختراع شد؟ بنا به تحقیقات تاریخی، قرمه‌سبزی غذایی 2000 تا 5000 ساله است و این یعنی اختراع نشده، بلکه تکامل یافته و «غذای ملی» شده؛ و البته یکی از نمادهای همبستگی فرهنگی و تغذیه‌ای ایرانی‌ها ست .



قرمه سبزیمحیط کار
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید