ویرگول
ورودثبت نام
خمول
خمول
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

سفرنامه نوروز ۱۴۰۳

ساحل پامنار
ساحل پامنار

دو روز به عید مونده بود که راه افتادیم ، میخواستیم قبل از شروع بارش های سیل آسایی که در راه بود  به خرم آباد  برسیم  اما ابرهای باران زا زودتر از ما رسیده بودن و توی جاده رعدو برق هایی دیدیم به وسعت پهنه آسمون .

با ابهت ، پرشروشور و هیجان انگیز و البته ترسناک.

شبی که فرداش عید بود ، از شدت خستگی،  کلافه و درب و داغون زیر پتو خزیدم ، هیچ تمایلی برای بیدار شدن راس ساعت ۶ و ۳۶ دقیقه و ۲۶  ثانیه رو  نداشتم .بیدار بشم که چه ؟؟

ترجیحم این بود به درون یه خواب آروم و راحت بعد از روزهای متمادی دوندگی شیرجه بزنم .قبل از اینکه پلکهام سنگین بشن از خدا خواستم ( خدایا همون چیزهایی که توی صفحات صبحگاهی چند هفته ای هست مینویسم ، همونا لطفا،   ،ممنونم ، دیگه عرضی ندارم ) و بیهوش شدم .

صبح با صدای  برخورد قطره های درشت  بارون به پنجره  و بوی عودی که کسی توی طبقات پایین روشن کرده بود بیدار شدم . عمو نوروز اومده بود و لابلای سیلاب ها شیفتش رو از ننه سرما تحویل گرفته بود .

طراوت بهاری مخمل کوه
طراوت بهاری مخمل کوه


بارونهای سیل آسا  ،دو روزی  توی خونه حبس مون .کرد و چه استراحتی شد این حبس خانگی اینقدر آسمون باریده بود که حتی از جعبه تقسیم توی دیوار و از لبه پنجره ها  آب سرازیر شده بود طبیعت هم که  تا مغز استخوان شسته شده بود. به محض اینکه یه کم هوا صاف شد رفتیم به سمت  مخمل کوه،  دهها آبشار از صخره ها سرازیر شده بود و بعدش هم سمت  پارک جنگلی شوراب  که هنوز بلوط هاش  عریان بودن و تجدید خاطره ای شد  با ۱۳ بدر هایی که بدون داشتن تلفن همراه واستفاده از  لوکیشن توی وسعت این پارک  چند خانواده به راحتی همدیگرو پیدا میکردن .

 بلوط و مه ، پارک جنگلی شوراب
بلوط و مه ، پارک جنگلی شوراب


خرم آباد زادگاه منه و سالی چند بار به بهانه های مختلف به اونجا سرک میکشم و میدونم که  توی خرم آباد میشه یه کباب کوبیده بی نظیر نوش جان کرد ، از نون محلی و دوغ و کره مشک و عسل هم نباید غافل شد .و همچنین دریاچه ای فیروزه ای کیو که این موقع سال از جوشش چشمه ها لبریز میشه و آثار باستانی عهد  ساسانیان که در گوشه و کنار شهر میون بافت جدید شهر یکه تازی میکنن . اما وقت مون تنگ بود .

دریچه
دریچه


و فردا خرم آباد رو به قصد خوزستان ترک کردیم  صبحانه رو در دامنه کبیر کوه در کنار گندم هایی که رنگ سبزشون چشم رو نوازش میداد در هوای تازه و لطیف بهاری میل کردبم ، هر کسی از خورجینش چیزی درآورد ، مجموع شون شد ، شیره و ارده ، کره و مربای خانگی ، پنیر و گردو ، سه رقم نون ، سنگگ ، تافتون و نون محلی خرم آباد که روی ساج پخته میشه .. چای گل دم و قند پهلو.

در انتها  عکس یادگاری گرفتیم ،از اون عکس هایی که بعدا هروقت بهش نگاه کنیم بگیم آی چقدر اینجا خوش گذشت بهمون .حیف که نمیشد آواز چکاوک ها رو به عکس ضمیمه کرد .

اینجا صبحانه خوردیم
اینجا صبحانه خوردیم


حوالی ظهر به شوشتر رسیدیم و مستقیم رفتیم سراغ سازه های آبی شوشتر ، یادم اومد که قبلا  بچه ها چقدر برای اومدن به شوشتر غر میزدن  و حالا اونا بودن که مشتاق تر از ما بدنبال سازه های آبی بودن !! آیا سلیقه  شون تغییر کرده یا اثر شبکه های اجتماعی ، یا هردو ؟؟

سازه های آبی میان  آبهای خروشان گل آلود و نرده های محافظ و  ازدحام آدمهایی که فقط به دنبال گرفتن عکس و لایو بودن حرفی برای گفتن نداشتن ،  ندیدم چندان   کسی  به تاریخ  عظمت و نبوغ دوهزار ساله  نهفته در این سازه ها توجهی داشته باشه ،اینو از تعداد کسانی که در مقابل تابلوهای راهنما برای خوندن توضیحات توقف میکردن متوجه شدم  و نه کارشناسی  اونجا بود که توضیحی بده ،  دستم رو از لای نرده های مشرف به سازه ها   بیرون بردم تا عکسی بدون حضور هم نوعان بگیرم ، نتیجه این شد .

گل ختمی سر کشید توی دوربین
گل ختمی سر کشید توی دوربین


گرمای آمیخته با شرجی کنار رود خونه ،  پیاده رو پر ازدحام ،  عینک های آفتابی  ، کلاه های لبه دار رنگارنگ  ، دود جوجه کباب وسط ماه رمضون ، پسربچه هایی با بسته های کُنار برای فروش ، غرفه فروش گلیم و  احرامی(عرامی ) ، و صف بستنی که نوبت به ما رسید تموم شد و قوطی های رانی نارنجی و سرمه ای مابین  قالب های یخ  اینها چیزای بود  که این دفعه از شوشتر یادم مونده و مرد دست فروش ترشرویی  که توی بساطش همه چی داشت الا (سدر )که من به دنبالش بودم و سوغات منطقه است . .

مثلا از سازه ها عکس گرفتم ...
مثلا از سازه ها عکس گرفتم ...


ازدحام شوشتر رو به مقصد دزفول ترک کردبم ، ناهار رو توی رستورانی بین شوشتر و دزفول  خوردیم ، با دیدن منوی قیمتها به   سبزی پلو وماهی  بسنده کردیم ، تند و خوشمزه . جای شما خالی .


و بعد از ناهار به سمت منطقه گردشگری  شهیون و  روستای ساحلی  پامنار از خیابون های زیبای دزفول عبور کردیم . دیوار های سفید خونه های بزرگ  ویلایی و  گل های کاغذی قرمز و صورتی  منو . یاد آبادان انداخت . دلم عجیب هوای آبادان و خرمشهر کرده بود . اما وقت کافی برای رفتن به آبادان نداشتیم.  فقط دوروز و یک شب وقت داشتیم و جفت و جور کردن برنامه  این دوروز و یک شب رو دخترم به عهده  گرفته بود.

از دزفول به سمت پامنار چی بگم !!

دو طرف جاده  زنجیره ای از تپه های سبز مخملی ممتد انتظارمان رو میکشید که چشم از دیدنش سیر نمیشد .

بعد از طی مسافت  حدود ۳۵ کیلومتر به پامنار رسیدیم و  محل اقامت مون رو که  یه اقامتگاه  یه اتاق خوابه بود تحویل گرفتیم ، یه اتاق خواب و یه هال برای همزیستی  ۱۰ نفر.

تقریبا دور تادور اقامتگاه فورا  پر شد از وسایل و کوله پشتی ها ، به سرعت آماده شدیم تا قبل از غروب آفتاب به ساحل رود دز برسیم .

دیواره صخره ای  پامنار مشرف به رود دز
دیواره صخره ای پامنار مشرف به رود دز


بالاخره بعد از طی پیچ و خم های جاده باریک منتهی به ساحل به صخره های مشرف به ساحل رسیدیم، عالی تر از تصورم بود ،  چشم انداز زیبا و آرامش بخش رود دز  ،  خنکای عصرگاهی ، آبی آسمون و لکه های پراکنده ابر ، جنب و جوش مسافران و قایقران ها ، بوی بهار که از علف های تازه و گل های نورسته برخاسته بود ، دیواره سنگی پامنار ، همه و همه آدم رو سر شوق میاورد و با تاریک شدن هوا  این شور و شوق خودش رو در فستیوالی از رقص و آوازهای متنوع اقوام  در اطراف مون نشون داد در  حالی که سایه رقصندگان زیر نور ماه کامل  شبیه به هیچ صحنه ای نبود که تا حالا دیده باشم .

علف های بهار ، صبح گاه
علف های بهار ، صبح گاه


صرف نظر  از نیش پشه ها و خروپف برخی همسفران و دعوای زن و شوهری اقامتگاه بغلی شب بیاد ماندنی رو سپری کردبم و قبل از خواب قرار مدار صبح رو گذاشتیم.

ساعت ۷ بیدار باش ، ساعت ۸ حرکت به سمت ساحل و صرف صبحانه در هوای آزاد.

در طول مسیر کمپرهایی بودن که در بهترین نقطه شب اقامت کرده بودن ، خوش به سعادتشون،  بهشون غبطه خوردم ، کاش مویی از سر یکی شون بودم .

مگه آدم چی میخواد ؟؟

به آسمون آبی

یه زمین سبز

یه چشم انداز زیبا

همسفرانی هم دل

و البته مقادیری مایه تیله ....

قایق سواری و عکاسی از مناظر چشم نواز  و گشتی در روستایی که کوچه و خیابون هاش از خیلی از شهرها تر و تمیز تره،   خرید سوغات و صنایع دستی  و نهار قرمه سبزی درجه یک و ساعت ۲ تحویل اقامتگاه  و خداحافظ پامنار ، خداحافظ ساحل رود دز .

از اینجا خرید کردیم ، یه خرید عالی
از اینجا خرید کردیم ، یه خرید عالی


بد نیست بدونید:

نام ۸ روستای نمونه گردشگری ایران :

روستای  اورامانات ، کردستان

روستای زیارت، گرگان

روستای میمند، کرمان

روستای کندوان، تبریز

روستای ابیانه، اصفهان

روستای ماسوله، گیلان

فیلبند، مازندران

از بین این ۸ روستا فعلا روستای کندوان توسط UNTOURISMدر سطح جهانی بعنوان روستای نمونه گردشگری انتخاب شده و سه روستای دیگه از کشورمون منتظر تایید هستن .

اطلاعات تکمیلی 👇

https://www.unwto.org

و حسن ختام برگرفته از سایت متمم 👇👇

دلخوشی
دلخوشی



روستای پامتارسازه های آبی شوشترکبیرکوهسفرهای نوروزیدریاچه کیو
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید