ویرگول
ورودثبت نام
خمول
خمول
خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

مَندُسین ، تار و تاریخ ، لالایی


شِکَند یک

در حال ویرایش شعر کوتاهی به مناسبت روز مادر هستم ، تازه ناهار از گلویم پایین رفته، ناهار مفصلی هم نبوده کاسه ای عدسی با نان سنگک، اما پلک هایم سنگین شده و روی هم میفتن ، با کابوسی از این چرت کوتاه میانه روز می پرم ، دستم روی گلویم افتاده و به حال خفگی افتاده ام

آن شعر این است :

پدرم یک قهرمان بود

و مادرم کمی بیش تر از یک قهرمان

به گمانم یک اسطوره

هر چند در ماراتن  زندگی

آنگاه که به دقایق پایانی رسیدند

و نفس شان به شماره افتاد

هیچ هلهله و کف زدنی در انتظارشان نبود

تنها کاپ افتخار پدرم 

آن دو پای کوچک بر تختِ روان قلمدوش پدر بود 

و از گاپ زرین  مادر کدام را  بگویم

مادر افتخارات زیادی داشت

یکی را   در آغوش  

دیگری را  بر پهلو

و سومی را با  چادری  بر پشت بسته بود

وحَرَم خواب‌  را  با دستان ترک خورده اش    سایبان  بود .

وقتی که پاره های تنش را نوازش میکرد و لالایی میخواند .

لالایی .......

آه از این ترانه جگر سوز مادران برای جگرگوشه ها

آه از جگر مادران .........


شکند دو

نفس به شماره افتاده ام از کابوس میانه روز کمی آروم میگیره ، گوشی را نزدیک خودم میکشم ببینم ساعت چنده ، به محض باز کردن صفحه گوشی ، خبر رو میخونم ،وای ......انفجار در گلزار شهدای کرمان ، لازم نیست بقیه خبر را بخونم، میدو نم که فاجعه ای از نوع انسانی اتفاق افتاده .دو باره نفسم تنگ میشه.... .


شکند سه

عصر تلخیه ، آسمان گرفته اما دریغ از قطره ای باران ، گویی زمین و آسمان با هم قهر هستن ، برای فرار از این تلخی به گوشی پناه میبرم. عنوانی توجهم رو جلب میکنه . تار و تاریخ به کلیسای سن استپانوس جلفا رسید .

(تار و تاریخ )
چندی پیش بود که پروژه «تار و تاریخ» در مسابقات جهانی گلوبال موزیک اواردز، ۲ جایزه جهانی را برای بهترین نوازندگی و بهترین موسیقی فولک معاصر به خود اختصاص داد.


پروژه «تار و تاریخ» حدود دو سال است که کار خود را با تمرکز بر ساخت قطعاتی برای بناهای تاریخی ایران آغاز کرده است. در این پروژه تا کنون حدود ۲۰۰ تن از هنرمندان سراسر کشورمان حضور داشته‌اند.


ویدیویِ اجرای علی قمصری و استاد حسن عابدینی، که قطعه‌ی «مَندُسین» را نواختند، پنجاه و هفتمین اجرای پروژه‌ی «تار ایرانی» بود.

آن نخل ناخلف که تبر شد زِما نبود ،ما را زمانه گر شکند ساز می شویم (صائب)
آن نخل ناخلف که تبر شد زِما نبود ،ما را زمانه گر شکند ساز می شویم (صائب)


متن مندسین :

مندسین نامرادم ننه

مهرت نمره از یادم

این ماه نبود و اون ماه بود

ننه سینه‌ مندسین پرما بود

پاشنه گیوه را کشیدم

از علی‌آباد هم دویدم

به سر سنگو که رسیدم ننه

مندسین مر ندیدم

مندسین نو دامادم ننه

غمت نمره ز یادم

د سر تنور رجبعلی ننه

گُله‌ خوردی و مِنالی

گُله‌ش گُله ی برنو بود ننه

مندسین مو دِ خو بود

دِ اون اطاق گچکاری

ننه خونات ریخته روی قالی

لای لای    لای لای لای لای    لا   لای  لای


قصه مندسین :

جارچی‌ها در بازار رشتخوار جار می‌زنند که هر کس می‌خواهد در رکاب کلنل محمد تقی خان پسیان بجنگد روانه سنگان شود زیرا سنگان در آن دوران به قلعه نظامی و آذوقه کلنل تبدیل شده بود و محمد حسین که دارای عرق ملی و حس وطن پرستی بود همراه دایی خود امیر و چند تن از جوانان شهرستان به سنگان رفته و به عضویت هنگ مردمی کلنل در روستای سنگان رشتخوار در می آید.

:محمد حسین (مندسین) حین جنگ با روسها تیر خورده و شهید می‌شود و خبر کشته شدن مندسین را به خانواده می‌دهند و آنها سراسیمه به سنگان رفته و با جنازه فرزندشان مندسین حاج‌مراد به رشتخوار بازمی‌گردند.

سراسر رشتخوار به خاطر شهادت مندسین سیاهپوش و عزادار می‌شود و پیکر وی را در قبرستان رشتخوار دفن می‌کنند اما غم فراق فرزند برای ماه‌نسا مادر مندسین که زن شاعر و هنرمندی بود بسیار گران تمام شد و او در سوگ فرزندش اقدام به سرودن "لالایی" بسیار اندوهناکی کرد که امروزه تبدیل به آواز فولکلور این خطه شده‌ و در زمره آواها و لالایی‌های مطرح موسیقی مقامی خراسان قرار گرفته است .

روایتی دیگر از مَندُسین»


در قدیم ناف بچه‌ها به اسم هم بریده می‌شد. این‌طور نبود که بعدها بگویند ما این دختر را به پسر فلانی نمی‌دهیم. در حکایت خراسانی، فاطمه به اسم مَندُسین به دنیا آمده. پسرعموهای مندسین که رقیبش بودند او را به بازی گُوگَلَه دعوت می‌کنند. پسر عموی مندسین می‌آید و می‌گوید، ماه چه نوری دارد امشب. تفنگت را بده که می‌خواهم ماه را تیر کنم (به ماه شلیک کنم). مندسین تفنگ «برنو» را خالی می‌کند و به پسر عمویش می‌دهد. پسر عمو هم یک گلوله از جیبش توی تفنگ می گذارد و به سینه‌ی مندسین می‌زند. بعد می‌گوید: ماهی که گفتم این است! مندسین روی اسبش سوار می‌شود و خودش را به مادر می‌رساند. وقتی جنازه‌ی مندسین به مادر می‌رسد، خواهر مندسین یک‌طرف می‌نشیند و مادرش طرف دیگر و می‌خواند:

«صدبار گفتوم مادر مرو/ ننه‌یْ همرایْ قومای کافر مرو/ پسر عمویِ کافرت ننه / گُلّهَ زِده ور جگرت / اَرمون از قدّ سوْرت / ننهً مادر.»


چند تا مادر دیگه باید لالایی سوزناک برای ( مندسین ) ها بخونن ؟؟ تا کی ؟؟

توی اسفل السافلین موندیم .!!چطور باید این مرحله رو رد کنیم ؟





تار تاریخمندسیندختر پسروطن پرستیلای لای
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید