ویرگول
ورودثبت نام
خمول
خمول
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

هر پایانی آغازی ست ....

هر آغازی پایانی دارد و هر پایانی آغازی دیگر است
هر آغازی پایانی دارد و هر پایانی آغازی دیگر است

جمع و جور کردن ریخت و پاش های بعد از مهمونی تا آخرای شب ادامه داره ، کارهام که تموم میشه ، هنوز اینقدر جون دارم که گوشی رو هم یه نگاهی بندازم ،، چند روزه از  ویرگول بیخبر هستم. و قصد دارم تا وقتی پلکهام روی هم میفتن، مطالبی رو بخونم  ، ویرگول از صفحه مطالب مربوط به  چند سال پیش باز میشه و پایین ترش جدیدترین  پستها رو میبینم ، ویرگول همیشگی نیست ، پس پروفایل من کو ؟؟، نگاهم به اون نوار بالای صفحه میفته دو کادر و دو عبارت اونجاست (ثبت نام ، ورود .)

کلمه ورود رو انتخاب میکنم و انتظار دارم   وارد صفحه پستهای پیشنهادی ویرگول بشم در کمال تعجب میبینم که کرکره ویرگول  برای من کلا  پایین کشیده شده و یه قفل محکم هم بهش زده شده ، تلاش برای ورود بی نتیجه ست ، از شماره تلفن گرفته تا ای میل و رمز ورودی پیشنهادی خود ویرگول رو که از طریق پیامک دریافت کردم رو  به ترتیب امتحان میکنم فایده ای نداره ، بی خیال میشم و میگیرم میخوابم ، به خودم میگم تا فردا حتما درست میشه .


اما فردا هم همین داستان تکرار میشه ، کلافه میشم ، این وضعیت رو به چه کسی و از چه طریقی  باید اطلاع بدم ؟

توی جستجوها یه ایمیل پیدا میکنم و اطلاع میدم .و در پاسخ نشونی  ایمیل جدیدی دریافت میکنم . دوباره تلاش های بیهوده رو ادامه میدم ، چرا بی خیال نمیشم و رها نمیکنم؟  ، با فکر دور موندن از ویرگول و نویسنده ها و خواننده های نازنینی که دورادور و خیلی کم می شناسم و اصلا حتی یک بار از نزدیک ندیدمشون ، دلم تنگ میشه و بقول سهراب (افکار نازک غمناکی )به سراغم میاد . راستش  اصلا انتظار این دلتنگی  رو ندارم ، بعد به بخش غم انگیز تر ماجرا فکر میکنم به اینکه بخشی از (من ) اونجاست که بهش دسترسی ندارم،  برای اون (خمول ) که بی کس و کار اونجا مونده دلم تنگ میشه ، میتونم یه اکانت جدید بسازم و وارد ویرگول بشم ، پس اون (من ) قبلی رو چکارش کنم ؟؟ آرشیو مطالب من چی به سرش میاد ؟؟آیا در نقش یه مخاطب بهش سر بزنم ؟؟  به خودم میگم آدمهایی که به دلایلی مجبور میشن با یه هویت جدید به زندگی شون  ادامه بدن چطور  میتونن با این مساله کنار بیان ؟؟پس ،لوس بازی درنیار  .... تنها راه همینه ساختن یه اکانت جدید ، .توی فضای مجازی از این جور اتفاقا برای همه ممکنه پیش بیاد . پس چی منو اذیت میکنه ؟؟ آهان فهمیدم، مهمه که بدونم این اتفاق فقط برای من افتاده یا نه ؟؟

دو سه بار دیگه تلاش میکنم اما فایده ای نداره .

هیچ راهی نیست . پاسخ ایمیل دوم رو که فرستادم دریافت نکردم و همچنان معلق هستم ..

به فکرم میرسه زیر مطلبی از کاربرانی که بیشتر میشناسم کامنت کمک خواهی بذارم اما اینکار  برام ،سخته ، تازه اونا هم چکار میتونن بکنن ؟

برای اینکه یه کم حواسم پرت بشه،،،، نه ، برای اینکه حواسم رو که ویرگول جان پرت کرده بیارم  سر جاش،  میرم سراغ کتابی که دارم میخونم  ، ببینید چی خوندم !!! جملات رو عینا نقل میکنم در باره (بقا ) هست :


همه باید هنر پذیرش از دست دادن را بیاموزند ، از دست دادن چهره ، از دست دادن امید،  از دست دادن پول ،از دست دادن اعتقاد به خویشتن 

(هر پایانی آغازی ست )، این را میدانیم ولی وقتی دوران اندوه را می گذرانیم،  دوست داریم فراموشش کنیم ، ضربه خورده از فقدان ، توجه خود را به آنچه پشت سر می گذاریم معطوف می کنیم ، به رویای از دست رفتهِ ثمره موفقیت آمیز کارمان و استقبال گرم از آن .

در اینجا لازم است بر آنچه پیش رو داریم متمرکز شویم و اگر زمان حال چنین آزارنده باشد ، دوست داریم آینده را نیز به صورت دردی قریب الوقوع بنگریم.

حصول در جامه (فقدان ) یک ابزار قدرتمند است برای به دست آوردن آن باید بی رحمانه بپرسید:(چگونه این فقدان می تواند به من کمک کند ؟)یا (میخواهد کارم را به کدام سو هدایت کند ؟  )

پاسخ ها موجب حیرت و رهایی تان خواهد شد .حقه در این است که درد را به صورت منبع انرژی بنگرید و کلیدش این است که بدانید و اعتماد داشته باشید و به گونه ای عمل کنید که گویی راه حل اسرار آمیزی وجود دارد که تنها در صورتی بدان دست خواهید یافت که با نگرش متفاوتی به کار نگاه کنید ، یا از در دیگری که از ورود در آن امتناع ورزیده بودید ، وارد شوید .


به اینجای کتاب که میرسم  به خودم میگم (خمول ) دیگه تموم شد . بببن خانم جولیا کامرون و گیتی خوشدل هردو اینو میگن اولی بعنوان نویسنده و دومی بعنوان مترجم کتاب (راه هنرمند ) .

پس چکار کنم ؟ بعنوان اولین قدم   توی واژه نامه دنبال یه نام کاربری جدید برای اکانت جدید  میگردم ، از اونجایی که دلم نمیاد بی خیال (خمول ) بشم ،به( خمول پلاس) و (نایب خمول) و (خمول ۲) فکر میکنم. به راه اندازی یه سایت مستقل برای خودم ، به شروع نوشتن کتابی که خیلی وقته ایده ش رو توی ذهنم ورز میدم ،

در نهایت به این نتیجه میرسم که چون خیلی خسته ام تا فردا صبح  دست نگه دارم .


وصبح اولین چیزی که بخاطرم میاد اینه که کاربری بنام محمد امین (رهام )   در ایتا جز مخاطبین من هست اونم بخاطر انجام کار خیری که برای نیازمندان ماهانه انجام میدن و در این زمان تنها نقطه اتصال من به دایره ویرگول هست ، خوشحال میشم مثل کسی که   که توی غربت یه آشنا رو  دیده باشه ، قبل از اینکه بهشون پیام بدم و ازشون پرس و جو کنم ببینم برای ایشون هم این مشکل پیش اومده یا نه ، یه بار دیگه ورود به ویرگول رو از طریق رمز عبور امتحان میکنم و ........وارد پنل کاربری (خمول ) میشم،  نفس راحتی میکشم و این قضیه هم به خیر و خوشی تموم میشه .

و حیفم اومد  اینو ننویسم که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد ، اگه نوشته هامون برامون مهم هستن،  حتما یه جای امن دیگه غیر از ویرگول ،غیر از گوشی ،غیر از لب تاب براشون در نظر بگیریم .که اگه روزی روزگاری به هر دلیلی کرکره مون رو  پایین کشیدن و  بخشی از وجودمون اون تو حبس شد ، کَّکِ مون نَگَزه.

پیشنهاد من ،  فلش یا  هارد هست .و البته مقداری همت برای انتقال مطالب.

منبع 👆 :سایت بک پزشگ
منبع 👆 :سایت بک پزشگ


رمز عبورفضای مجازیویرگول
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید