از روزی که به دنیا اومدم و منو توی قنداق پیچیدن میونه خوبی با خرمالو نداشتم و توی تمام عمرم یه دونه خرمالو با لذت نخوردم ، نه اینکه بدم بیاد ،باهاش همزیستی مسالمت آمیز دارم، باشه میخورم نباشه ازش یادی نمیکنم .
این متن هم اصلا در باره خرمالو نیست!!!!!.
دو روزی می شد که از خونه بیرون نرفتم ، در مرحله آس و پاس مالی بسر می برم و کوچکترین تحرکی بیرون از منزل می تونه منجر به کاهش منابع مالی بشه ، برق هم رفته و خونه و بیرون از خونه دمای یکسانی دارن، میخوام بچپم زیر پتو و کتاب بخونم ، تلفنم زنگ میخوره ، یه پیشنهاد اکازیون خرمالویی بهم میشه .
دوستم میگه میخوای بریم پارک ایران کوچک، برای جشنواره خرمالو میایی ؟
آره حتما ، چه ساعتی ؟
۳ونیم سر میان جاده منتظرتم.
گرمترین پلیورم رو پیدا میکنم و می پوشم و یه شال بافتنی هم محض احتیاط بر میدارم ، فلاسک آب جوش که توش آویشن و چای کوهی و یه کم نبات ریختم و یه کم قاقا لی لی برای پیشگیری از هرگونه مخارج اضافی میذارم توی کیف کوله ای .
اینقدری وقت دارم که با اتوبوس خودم رو به میان جاده برسونم ، و قبل از غروب آفتاب کم رمق پاییز به پارک می رسیم ، پارک حسابی خلوت و سه نفر از دوستانی که یک سالی هست اونا رو ندیدم قراره بهمون ملحق بشن و با یه تیر چند تا نشون میزنیم .
موقع خرید از غرفه های جشنواره سعی میکنم از قوه عاقله م پیروی کنم و به خریدن هل ، ادویه ، و ترکیب ( به و سیب) خشک شده برای چای مخصوص پاییزی اکتفا میکنم . فروشنده روی خواص ( چای کرک) تاکید میکنه و دوستان با ( کراک) اشتباه میگیرن 😉😊.
قبل از شروع ویژه برنامه جشنواره بحث داغ دوستان روی( فصل مد ریاض) و فیلم( کیک محبوب من ) متمرکز میشه و منم که ساز مخالف ، سردی هوا به داغی گفتگوها می چربه و نشستن روی سکوهای سنگی سرد بیشتر از این جایز نیست و موقعی که میخوایم از در پارک بریم بیرون تازه سبدهای خرمالو برای فروش چیده شدن و صدای مجری از بلندگو میاد که داره سلام علیک میکنه.
این جشنواره امروز و فردا هم برقرار هست .
و گالری عکس خرمالویی 👇👇