
نه اینکه اینقدر زرنگ باشم که از حالا دست به کار خونه تکونی شده باشم ،نه اصلا، بلکه یه طوری شد که یهو دیدم وسط ماجرا هستم .
اینطورکه :
ما انباری نداریم عوضش یه نور گیر داریم که قسمتی از اون قفسه بندی شده و وسایلی که حدود نیمی از اونها تا ابد استفاده نمیشن رو اونجا نگه میداریم و تعدادی گلدون هم روی آخرین قفسه ، که مثلا وقتی پرده ها رو کنار میزنیم چشممون به سبزه و گل و گیاه و اینا بیفته و شاد بشیم .
و یه عدد گاز خوراک پزی کابینت دار که از وقتی به این خونه نقل مکان کردبم بعلت داشتن گاز صفحه ای ( که هنوز باهاش کنار نیومدم !!) بازنشسته شد و سه چهار سالی میشه گوشه نورگیر افتاده و جور چند تا از گلدون ها رو می کشه، اما رفته رفته براثر رطوبت در حال زنگ زدن و پوسیدن بود و من که چند بار دست به دامن همسرم شده بودم که :
تورو خدا اینو یه کاریش بکن حیفه ،بالاخره کار کسی رو راه میندازه . بده به کسی که لازم داره یا بذارش توی ( دیوار ) .
و پاسخی دریافت نکرده بودم این دفعه تغییر تاکتیک دادم و تهدید کردم که اگه تا آخر بهمن تکلیف چند تا وسیله از جمله شی نامبرده معلوم نشه همه رو میذارم سر کوچه .....
و این تاکتیک موثر بود و چند روز پیش نزدیک ظهر همسرم با یه خرده فروش شبیه شخصیت ( خونه بغلی ) اومد خونه و بالاخره بعد از چند سال مقداری از فضای نور گیر که به اشغال گاز دراومده بود آزاد سازی شد .

و این تازه اول ماجرا بود .
اون روز هوا خیلی سرد و یخ بندان شبانه در راه
بود و گلدونهایی که جایگاهشون رو از دست داده بودن حالا وسط نور گیر مونده بودن ویلون .
تصمیم گرفتم گلها رو از نور گیر به اتاق منتقل کنم اینطوری هم گلها از یخ زدن محفوظ میشدن هم دسترسی به سایر وسایل و خرت و پرت های قفسه ها راحت تر میشد .
بعداز شستشوی گلها توی حموم و انتقال اونها به اتاق تا پاسی از شب گذشته ، نظافت و شستشوی نور گیر طول کشید . شیشه ها رو که پاک میکردم ساعت ۱۰ شب بود و ریز ریز برف میبارید و کف دستام مثل سنگ سمباده زبر شده بود .

خوبیش این بود که لابلای این نور گیر تکونی یه چیزای بدرد بخور هم رویت شد ، ازجمله یه شیشه سیر ترشی ، یه اره، و یه جفت پوتین که یه عالمه خاک روش نشسته بود .
چند روز بعدش مهمون داشتم ،خواهرم اینا بودن . خواهرم استادکار خودآموز چرخ خیاطیه واز قضا چرخ خیاطی هم که یک سالی میشد از کار افتاده به حساب میومد ، جز وسایلی بود که توی فهرست تهدیداتم لحاظ کرده بودم .
خواهرم پیشنهاد داد که نگاهی به چرخ خیاطی بندازه و با اکره براش پیچ گوشتی آوردم ، و خواهرم افتاد به جون چرخ خیاطی و بعد از یه نیم ساعتی روبراهش کرد . به شوخی گفتم: حالا دستمزدت چقدر میشه ؟؟
خواهرم به شوخی گفت : یه جفت پوتین برای آخر هفته ام .
پوتین !!!
بیاد پوتین های توی خرت و پرت ها افتادم .
چند سال پیش اونها رو دخترم خریده و مدت کوتاهی پوشیده بودشون ، وقتی که گلها رو می شستم اونها رو هم شسته بودم و بعد از خشک شدن بهشون واکس زده و نو نوار شده بودن ، درست اندازه پای خواهرم و همون چیزی بود که میخواست.......

✔پ ن :
خواهرم میگه نگو ( پوتین ) ، بگو ( بوت ) میگم چه فرقی داره؟؟ ،میگه فرق داره ، (پوتین ) برای نظامی ها و کوهنورد هاست، ( بوت ) همینه که مواقع معمولی می پوشیم . بهش میگم ملا لغتی !!!!!

بعد کلمه ( بوت ) رو جستجو میکنم فرانسوی از آب درمیاد ( پوتین ) و ( چکمه ) هم که ترکی هستن .🤔🤔
.
✔پ ن ۲:
کمی بی ربط :
فرانسویها به کفش هاشون 👣خیلی اهمیت میدن و حتما یه جفت کفش چرم دارن که توی مناسبتها می پوشن .
✔پ ن ۳:
کمی بیشتر بی ربط :
امروز پیامکی برام ارسال شده ، با این مضمون
تخفیف نوروزی🌸
پاریس+ونیز+رم
3090يورو+بلیط
اونوقت یورو چنده ؟
87000 و خورده ای
بعد بلیط چند میشه ؟؟؟
التماس نکنید که نمیام. 😊😊
تعطیلات عید میخوام برم روستا در جوار مرغ و خروس ها اتراق کنم . از آب چشمه بنوشم و نون و تخم مرغ و کره و ماست و پنیر محلی بخورم .و شکر گزار خدا باشم برای آسمون آبی ، هوای تازه و آفتاب بی دریغ و بوی علف و نم خاک .
