ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه زهرا جوکار
فاطمه زهرا جوکار
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

{ زمین شطرنجی {

{ زمین شترنجی {

سلام بچه ها من او مدم بایک داستان دیگر امید وارم از این داستان خو شتان بیاد اسم این داستان با داستان های دیگر فرق زیادی دارد وهمین تور ماجرا هایی که قرار است داخل داستان اتفاق بیفتد و اصلا خودم هم نمی دونم چی قراره تو این داستان اتفاق بیفتد پس بزن بریم که داستان را بخوانیم .

روزی بود روزگاری بود.در روزی از روز های نزدیک یک دختری زندگی می کرد که هیچ کاری بلد نبود وهمیشه ی خدا یکجا می نشصت و با بازی های مصخره وقت خود را میگذراند و بیشتر بازی ها یا بهتر است بگویم همه ی بازی های اود در رایانه بود و از صبح تا شب با رایانه ی خود بازی میگرد یا بهتر است بگویم الکی وقت خود را هدر می داد پدر و مادر او دخترک را خیلی دوست می داشتند و وقتی میدیدند دخترک زیادی با رایانه و بازی های الکی وقت خود را هدر می دهد و زمان را بی هوده در نظر می گیدر اصبانی می شدند و و او را دعوا می کردند دخترک هم حرف های ان هارا بی هوده می گرفت و دوباره به کار خودش ادامه می داد .

ولی روزی از روزها یا بهتر است بگو یم دخترک فکر می کرد چند روز بعد است ولی در اصل چند ماه بعد بود و تولد دخترک هم بود دخترک حتا این هم نمی دانست مگه میشه کسی روز تولدش را یادش نباشد ؟ حالا که شده دخترقصه ی ما یادش رفته است .بخلاصه روز تولد دخترک که پدر و مادر دخترک به بیرون رفته بو دند .

دخترک خواب بود وقتی دخترک بیدار شد حتا نگاه نکرد که مادر و پدرش خانه هستند یا نه تا از رخت خوابش بیدار شد رفت سر بازی کردن با رایانه یا بهتر است بگویم وقت هدر دارن همین تور که داشت بازی های علکی می کرد در ورودی که کنار اشپز خوانه بود هوهو کنان بازشد هو هو هو همینتور که داشت هو هو کنان باز می شد دخترک ترسید پاشد که به سمت درورودی که کنار اشپز خوانه بود برود و نمی دانست که چه اتفاقی در پیش است .

همه ی چراق های خانه خاموش بودند . از اشپز خانه و در ورودی بگیرد تا اتاق ها و مکان های دیگری که نام نبردم ولی با این که همه ی چراغ ها خواموش بود چراغ اتاق دخترک روشن بود .

همین تور که دخترک داشت به سمت در ورودی می رفت در باصدای بلندی بسته شد ان صدای بلند و گوش خراش جوری دخترک را ترسا نده بود که هم تا به حال در بازی های ترس ناکش انقدر نترسیده بود هم این که تا این که صدای بلند بسته شندن در باعث شد دخترک ده متر از جای خود بپرد .

خلاصه همین تور که داشت به سمت در ورودی می رفت چراق ها یکی یکی روشن شدند ولی چراق اتاق دخترک روشن نشد می دونید چرا ؟ بخواطر اینکه چراغ اتاق دخترک از اول روشن بود و نیا زی به رو شن شدن نداشت .

پدر مادردخترکزمین شطرنجرایانهبازی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید