ویرگول
ورودثبت نام
Gandalf The White
Gandalf The White
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

اولین داستان من توی زندگیم

-سلام اگه این پیامو میگیری یعنی قراره یه چیزایی رو راجب آینده بدونی .

فکر کنم شمایی که این پیام رو میگیرین هنوز درگیر COVID_19 هستین این درمقابل چیزی که ما اینجا داریم مثل هیچی میمونه.(خودتو نترسون هنوز زندگی ادامه داره)J

+سلام آره حدس ات درسته حالا که چی میخوای مارو اسکل کنی؟

-نه به هیچ عنوان قصد همچین کاری رو ندارم

+خب پس این پیاما واسه چیه؟

-واسه اینکه میخوام بهتون کمک کنم که به حال و روز ما نیافتین

+نه کمکت رو نمیخوایم

-خب یکی دیگه رو پیدا میکنمK

_شاید داره درست میگه؟

+نه بابا اومده مارو اسکل کنه.

(صدای نوتیفیکیشن)

_عه نوتیفیکیشن اومد برام .

_وایسا گوشیم رو بیارم

+اوکی

_عه حاجی همونه که !

+چی چی رو همونه

_همون یارو عه که بهت پی ام داد الان میگفت از آینده اومده

+اوکی دک اش کن

_چی چی رو دک اش کن میخوام ببینم چرت میگه یا واقعا از آینده اومده

+خود دانی ولی اگه مشکلی واست پیش اومد من توی این مورد خاص نیستم

_مشکلی نیست من رفتم فعلا بای

+بای

دومینیک برگشت به خونه و دوباره به اون فرد پیام داد

_سلام وقتی داشتی با دوستم حرف میزدی پیام هاتو میخوندم

-سلام کدوم دوستت

-ویکتور

-نمیشناسم ولی اوکی

_ببین من دیدم در مورد چی حرف میزدین که از آینده پیام میدی و این چیزا

+خب

_من احساس میکنم که داری درست میگی

+چون واقعا دارم درست میگم

_خب ولی میخوام برام ثابت کنی

+ببین بزار یه چیزی رو بهت بگم همین فردا سر تاریخ 2022/05/11 یه خبری میاد که همه شگفت زده میشن

مضمون خبر اینه که یه ویروسی میاد توی جهان و از آمریکا ایالت کالیفرنیا شروع میشه اسمش هستش bloodFire به معنی آتش خون اولین علائم این بیماری تب شدید هستش و یک روز طول میکشه بعدش فرد به صورت خیلی شدید حس میکنه که خونی که توی رگ هاش هستش داره گرم تر میشه و کم کم خون داخل بدنش از بیرون قابل دیدن میشه و به صورت خیلی شدید از ناحیه ای که خونش در حال حرکت هستش احساس سوزش خیلی شدید میکنه و وقتی که خون اش به اندازه ای داغ شد که تونست پوست و اعضا داخلی رو بسوزونه فرد دار فانی رو وداع میگه

_خب اون تاریخی که گفتی میشه فردا

+خب پس بدبختی هاتون از فردا شروع میشه من فعلا میرم کار خیلی مهمی برام پیش اومده

_اوکی پس

دومینیک به ویکتور زنگ میزنه و تمام چیزایی که از فرد نا معلوم شنیده رو بهش میگه ولی ویکتور همه اونا رو انکار میکنه

صبح که میشه هر دو به مدرسه میرن که تازه باز شده و قبلا به خاطر کرونا بسته بوده همه بچه ها ماسک دارن !

بعد از مدرسه دومینیک به خونه برمیگرده و به صورت کاملا اتفاقی وقتی پدرش در حال تماشای اخبار بوده خبری که اون فرد نامعلوم بهش گفته بود رو میبینه که به صورت زنده به گوینده اخبار رسیده

به ویکتور زنگ میزنه

_سلام ویکتور الان اخبارو دیدی؟

+سلام آره پشمام ریخت این یارو داشته راست میگفته

_آره منم پشمام ریخته حالا چیکار کنیم؟

+هیچی، چیکار میتونیم بکنیم. ولی هیچکس نباید از این مسئله چیزی بفهمه حتی خانواده مون اوکی؟؟

_باشه

+خداحافظ

_بای

داستانbloodfireآیندهزندگیاولین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید