ویرگول
ورودثبت نام
خانم صالحی فر
خانم صالحی فر
خواندن ۵ دقیقه·۹ ماه پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: دختر تحصیلکرده

چالش آذر ماه طاقچه مربوط به نوشتن از کتابی است که جامعه را به ما می شناساند؛یکی دیگر از موضوعاتی که تا به حال در مورد آن کتابی نخوانده بودم. از لیست معرفی های طاقچه دنبال آن هایی بودم که مستقیم گویی نباشند و نویسنده حرفش را به جای آنکه در وعظ و خطابه بگوید، در قالب داستان و رمان با مخاطب سخن گفته باشد.

در نهایت کتاب دختر تحصیلکرده رو انتخاب کردم، کتابی که در ابتدا تعریفی ازش نشنیده بودم، ولی وقتی خواندن را شروع کردم، با هر خط خواندن بیشتر شگفت زده، متعجب و هیجان زده می شدم و از خودم می پرسیدم مگر هنوز هم چنین افرادی وجود دارند؟ مگر می شود؟ و ...با جستجویی متوجه شدم که کتاب در واقع زندگی نامه واقعی نویسنده است و جایزه های مختلفی را هم از آن خود کرده است. بماند که افراد مختلفی مثل باراک اوباما و بیل گیتس هم نویسنده و روحیه اش را تحسین کرده اند و نویسنده به تازگی جایزه ای هم از رییس جمهور وقت امریکا یعنی بایدن دریافت کرده است.( البته این انتخاب های سیاسی! بیشتر به نظرم به خاطر گرایشات نویسنده باشد تا نبوغ ذاتی او که با خواندن کتاب به آن پی می‌بریم.)

https://taaghche.com/book/139620


تارا وست‌اُور که چرا نمی دانم در ترجمه کتاب ها وستوُور نوشته شده (Tara Westover) اخرین فرزند و اخرین دختر خانواده ای متعصب و مذهبی از فرقه‌ی مورمن هاست. فرقه ای که توصیه می کنم حتما درباره اش بیشتر بخوانید با چارچوب و قوانین سختگیرانه و بعضا عجیبش بیشتر آشنا شوید. پدر این خانواده هم یک مورمن مذهبی و به شدت متعصب است و در اثنای کتاب پی می بریم که یک شحصیت دو قطبی هم دارد. تارا در طول کتاب همواره در تلاش است تا پدر و مادرش را از خود راضی کند، حتی اگر باورها و اعتقاداتشان را قبول نداشته باشد و به نظرش مسخره بیایند، اما هر بار به خود می گوید حتما خودش درست نگفته یا حتما اشتباه برداشت کرده یا ... تلاشی که بارها و بارها به او اسیب جدی می زند و تا مدت‌ها اشفتگی برایش به جا می گذارد.

تارا پنج برادر بزرگتر و یک خواهر بزرگتر از خودش هم دارد که هر یک به نوعی از این پدر تاثیر پذیرفته اند. برخی چون تایلر و ریچار توانسته اند خود را از ان جامعه بیرون بکشند و برخی چون شان(که اسم واقعی اش تراوریس است و در کتاب اسمش عوض شده) مرزهای اخلاقی و رفتاری را پشت سر گذاشته و نسخه بسیار بدتری از پدر خود شده اند.

پدر این خانواده معتقد است که اخرالزمان نزدیک است و باید برای آن کاملا اماده بود. پس آن ها به همین دلیل کاملا جدی و سرسختانه به جمع آوری سوخت و آذوقه و آب و ... مشغول می شوند و انها را برای روز مبادای خیلی نزدیک اماده می کنند. هربار هم که تاریخ اعلام شده برای پایان جهان که به پدر خانواده الهام می شود(واقعا مدر خانواده فکر می کند که برخی امور به او الهام می‌شود) می گذرد، پدر تا مدتی در خود فرو می رود اما بعد از مدتی دوباره آمادگی برای اینده ای نزدیک که همه چیز در آن نایاب می شود و یا اینده ای که دولت خانواده ان ها را محاصره کرده و انها مجبورند در خانه محاصره شده‌ مدتی بمانند، یکی از اهداف اصلی خانواده قرار می گیرد.

دولت یکی از دشمنان این خانواده برشمرده می شود و بچه های این خانواده به همین دلیل در هیچ مدرسه ای درس نمی خوانند، به هیچ پزشکی مراجعه نمی کنند، داروی شیمیایی را بسیار مضر و کشنده می دانند و هیچ نوع کمک دولتی را قبول نمی کنند تا تحت فرمان دولت قرارنگیرند و الوده نشوند. این مراعات حتی وقتی دو حادثه مرگبار با ماشین برای آن ها رخ می دهد و مادر خانواده به شدت اسیب می بیند، یا سوختگی شدیدی برای برادر خانواده رخ می دهد، یا برادر دیگری از خانواده از ارتفاع سه و نیم متری روی ستونی از سیمان و میلگرد می افتد و حتی وقتی صورت و بدن پدر خانواده طی یک انفجار کاملا می سوزد و عفونت تمام بدنش را بر می دارد، تغییری نمی کند و همچنان جزو یکی از خط قرمزهای خانواده باقی می ماند.

تارا بارها قصد می کند در دبیرستان ثبت نام کند اما هربار اتفاقی او را از تصمیمش باز میدارد. تا اینکه در ۱۶ سالگی و به اصرار برادرش تایلر در امتحانات یک دانشکده وابسته به کلیسا شرکت می کند. وقتی پدر از تصمیم او مطلع می شود بیش از پیش در کارهای خانه و اسقاطی از صبح تا شب از او کار می کشد و در نتیجه او در ازمون قبول نمی شود. سال بعد اما امتیاز لازم را کسب می کند و بالاخره راهی دانشگاه می‌شود. اتفاقات بسیار مختلفی در مسیر تحصیل برای او می افتد و بارها از ادامه راه منصرف می‌شود.

پیشنهاد می کنم شرح این اتفاقات و شرایط کنونی نویسنده را خودتان در کتاب بخوانید.


تارا بارها قصد می کند در دبیرستان ثبت نام کند اما هربار اتفاقی او را از تصمیمش باز میدارد. تا اینکه در ۱۶ سالگی و به اصرار برادرش تایلر در امتحانات یک دانشکده وابسته به کلیسا شرکت می کند. وقتی پدر از تصمیم او مطلع می شود بیش از پیش در کارهای خانه و اسقاطی از صبح تا شب از او کار می کشد و در نتیجه او در ازمون قبول نمی شود. سال بعد اما امتیاز لازم را کسب می کند و بالاخره راهی دانشگاه می‌شود. اتفاقات بسیار مختلفی در مسیر تحصیل برای او می افتد و بارها از ادامه راه منصرف می‌شود.

پیشنهاد می کنم شرح این اتفاقات و شرایط کنونی نویسنده را خودتان در کتاب بخوانید.






خانوادهپدرچالش کتابخوانی طاقچهخودآموزیجامعه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید