استیون کینگ یک مجموعه داستان جدید را منتشر کرده است.
همان طور که شما ممکن است از پادشاه کنونی وحشت، انتظار داشته باشید، بعضی داستانها ترسناک هستند، بعضی چندش آور هستند.باقی بسیار خنده دار هستند. و یکی از آنها نوشتنش ۴۵ سال زمان برد.
کتاب مجموعهای از ۱۲ داستان به نام «شما آن را تاریک تر دوست دارید» است.
در طی مسیر حرفهی چند دههای او به عنوان یک نویسنده، کینگ آموخته است که چیزی به عنوان زیاده روی در یک داستان وجود ندارد.
کینگ گفت: «من فهمیدم- به نوعی موجب خشنودی ام، به نوعی موجب وحشتم- که شما واقعا نمیتوانید که جامعهی آمریکایی را بیزار کنید.»
او با مجری برنامهی «تمام چیزها در نظر گرفته شده»، مری لوییس کلی، دربارهی کتاب، سرنوشت و پیرتر شدن صحبت کرد.
مری لوییس کلی: من میخواهم با پرسش از شما دربارهی داستان مرد جوابی شروع کنم. شما آن را وقتی ۳۰ ساله بودید شروع کردید. آن را وقتی ۷۵ ساله بودید تمام کردید.چه اتفاقی افتاد؟
استیون کینگ: خوب، من گمش کردم.اتفاقی که برای من میافتد این است که من داستانهایی مینویسم و آن همیشه تمام نمیشود. و آنهایی که به پایان نمیرسانمشان در یک کشو میروند و من کاملا فراموششان میکنم. و حدود چند سال قبل، این افراد شروع کردند به جمعآوری همهی چیزهایی که کامل شده بود و همهی چیزهایی که کامل نشده بود. و آن را در یک آرشیو قرار دادند. آنها همه چیز را با دقت بررسی میکردند- کشورهای میز، سبدهای کاغذ باطلهی زیر میز، همه جا. من دقیقا فرد سازمانیافته ای نیستم. برادر زادهام جان لئونارد این داستان خاص را یافت، که فکر میکنم در هتل یو.ان.پلازا در دههی ۷۰ نوشته شده بود. و او گفت: «میدانی، این خیلی خوب است. تو واقعا باید این را حالا تمام کنی.» بنابر این من تمامش کردم.
کلی: بسیار خوب به مردم سررشتهای بدهید. اولین شش صفحه یا این حدود صفحاتی که در هتل نوشته بودید، به یک داستان ۵۰ صفحهای تبدیل میشود. چه چیزی باعث شد که به این نتیجه رسیدید که ارزش بازگشت به آن را داشت؟
کینگ: خوب، من مفهوم را دوست دارم. این مرد جوان دارد تنها رانندگی میکند، و او دارد سعی میکند تا پی ببرد که آیا باید به شرکت حقوقی اشرافی والدینش در بوستون بپیوندد. یا آیا باید به تنهایی شروع کند. و او این مرد را در جاده مییابد که خودش را مرد جوابی مینامد. و او میگوید، «من به ازای ۲۵ دلار به سه پرسش تو جواب میدهم و تو ۵ دقیقه زمان داری تا این پرسشها را بپرسی.» بنابراین من با خودم فکر کردم، قصد دارم تا این داستان را در سه پرده بنویسم. یکی در حالی که پرسشگر جوان است و یکی زمانی که او میانسال است و یکی وقتی او پیر است. پرسشی که از خودم پرسیدم این است: «آیا تو میخواهی بدانی چه اتفاقی در آینده میافتد یا نه؟»
کلی: این داستان مانند بسیاری از داستانهای شما، دربارهی سرنوشت است- آیا بعضی چیزها مقرر شدهاند که اتفاق بیفتند. فارغ از اینکه ما چه میکنیم، فارغ از اینکه ما چه انتخاب هایی میکنیم. آیا باور دارید که آن درست است؟
کینگ: پاسخ این است که من نمیدانم. وقتی که من داستانها را مینویسم، مینویسم تا بفهمم که واقعا چه فکری میکنم و فکر میکنم که هیچ پاسخی به آن پرسش وجود ندارد.
کلی: شما در مؤخرهی کتاب مینویسید که بازگشتن به دههی هفتاد تان برای کامل کردن یک داستان که شما به عنوان یک مرد جوان شروع کرده بودید و من کلمات شما را نقل قول میکنم «عجیبترین حس فراخواندن در شکافی از زمان را» به شما داد. میتوانید توضیح دهید که آن به چه معناست؟
کینگ: خوب شما برای بازگشت، به پژواک گوش میدهید. من یک مرد جوان بودم. ایدههای یک مرد جوان را دربارهی مرد جوابی داشتم. اما اکنون، به عنوان مردی که، بگذارید بگویم، به یک سن مشخص رسیده است، من مجبورم از تجربه بنویسم و فقط ایده ای از اینکه یک مرد پیر بودن ممکن است چطور باشد. بنابراین بله، برای من این احساس شبیه فریاد زدن و سپس منتظر ماندن برای پژواک جهت بازگشت تمام این سالها بعد بود.
کلی: آیا موضوعاتی هستند که شما از آنها اجتناب میکنید، جایی که درباره اش میاندیشید و تصور میکنید «میدانی چیست، آن ممکن است قدمی خیلی چندش اور، خیلی غریب باشد»؟
کینگ: من رمانی به نام قبرستان حیوانات خانگی داشتم که نوشتم و آن را در یک کشو قرار دادم زیرا فکر کردم، «هیچ کس نمیخواهد این را بخواند. این فقط خیلی وحشتناک است.» اما فکر نکردم که ممکن است منتشرش کنم. و وارد یک بند قراردادی شدم، و احتیاج داشتم تا کتابی با شرکت قدیمیام انجام دهم. بنابر این انجامش دادم. و فهمیدم- به نوعی موجب خشنودی ام و به نوعی موجب وحشتم- که شما واقعا نمی توانید که جامعهی آمریکایی را بیزار کنید. نمیتوانید زیاده روی کنید.
کلی: بله، آن یک کتاب پرفروش بزرگ بود. آن طور که من به خاطر میآورم.
کینگ: بله، آن یک کتاب پرفروش است و یک فیلم بود. و مورد مشابه دربارهی «آن»، دربارهی دلقک قاتل که بچهها را به دام میاندازد، درست است.
کلی: کسی که هنوز کابوسهای مرا تسخیر میکند. من باید به شما بگویم. چه تعداد کتاب تا اکنون نوشتهاید؟
کینگ: نمیدانم.
کلی: واقعا؟ در پوشش اخیرمان دربارهی شما، چیزی بین ۵۰ تا ۷۰ تا گفتیم.
کینگ: فکر میکنم تقریبا حدود ۷۰ تا است، من تعدادش را به خاطر نمیسپارم. یادم میآید که به عنوان یک کودک تصور میکردم که طول عمری خوب است که قادر باشی تا ۱۰۰ رمان بنویسی.
کلی: اوه خدای من. خوب، به نظر میرسد شما هنوز دارید خوش میگذرانید، بنابراین امیدوارم شما تعدادی رمان بیشتر برای ما داشته باشید.
کینگ: آن خوب خواهد بود.
منبع: https://www.npr.org/2024/05/22/1252772130/stephen-king-new-book-short-stories-you-like-it-darker