ویرگول
ورودثبت نام
دوستدار
دوستدار
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

حالات من در حالی که پنج روز تا کنکور باقی مانده... :)

بسم الله الرحمن الرحیم :)


این دغدغه های تکراری یک ۱۹ ساله است.. مثل همه ۱۸ و ۱۹ ساله های دیگر.. هنوز واژه ۱۹ ساله برای خودم هم غریب است.. قسم میخورم که از ۱۹ سالگی ام خوشحال نشدم.. قسم میخورم.. هر بار که امسال کسی تولدم را تبریک گفت گلویم را بغضی سنگین فشار دار.. اما خندیدم و تشکر کردم..

یک هفته تا کنکورم باقی مانده.. اسمش یک هفته است.. اما درواقع با احتساب امروز فقط پنج روز باقی مانده..

حالا نشسته ام و دارم کتابم را احتمالا برای آخرین دفعات مرور میکنم.. نوشته هایی که حاشیه صفحه ها را سیاه کرده اند را روخوانی میکنم..
ذهنم پخش و پلاست.. میخوانم ولی.. انگار جای دیگری سیر میکنم..
دیروز جمعه آخرین آزمون آزمایشی ام را دادم.. و بدترین نتیجه ای که ممکن بود را در مهم ترین درسم گرفتم..

حالا با خودم فکر میکنم و حالات مختلف را بررسی میکنم..
تابستان امسال احتمالا اولین تابستانی است که واقعا بعد از چهار سال برای من تابستان است..
فاصله بین روز کنکور تا اعلام نتایج اولیه حدود یک ماه است..
تنها ماهی که در این چهار سال اخیر میتوان گفت بدون این که به چیزی فکر کنم میتوانم به ذهنم استراحت بدهم..

میتوانم مسافرت بروم بدون این که نگران باشم رقیبانم حالا از من دارند جلو میزنند و من در مسافرت پی خوش گذرانی ام!
میتوانم برای یک ماه بدون فکر کردن به نتیجه تلاش هایم زندگی را بدون کنکور و بدون هیچ مسئولیتی ببینم..

اما بعد از اعلام نتایج اولیه..
از این سه حالت خارج نیست..
یا رتبه خوبی آورده ام و مطمئن خواهم بود که قبول خواهم شد..
یا رتبه واقعا بدی آورده ام و مطمئن خواهم بود که قبول نخواهم شد..
اما حالت سوم.. رتبه ای که اصلا معلوم نمیکند رتبه خوبی است یا یک رتبه بد.. رتبه ای که رد شدن یا قبول شدن را.. هیچ کدام را تضمین و تایید نمیکند.. در این صورت باید منتظر اعلام نتایج نهایی باشم.. نتایجی که اعلام میکند با توجه به انتخاب رشته ام قبول شده ام یا نه...

و این درگیری های من در یک هفته مانده به کنکور است..

دو هفته پیش شاید با خودم فکر میکردم که کنکور را که بدهم آسایش وجودم را میگیرد.. میتوانم یک ماه حداقل تا نتایج اولیه به خودم و ذهن مشوشم استراحت بدهم.. ذهنم را مرتب کنم و آرامش را ببلعم..
اما...
اما امروز مطمئن نیستم که ساعت ۱۱ روز پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲ وقتی آزمون را تمام کرده ام و آخرین پاسخنامه را تحویل میدهم حال خوبی داشته باشم..
مطمئن نیستم فردای آن روز و فرداهای دیگرش تا یک ماه.. واقعا حال خوبی داشته باشم.. اگر خراب کرده باشم چه؟.. اگر بعد از چهار سال تحمل فضای سنگین کنکور نتوانم حتی یک ماه استراحت کنم چه؟..

بگذارید صادق باشم!...
اصلا مهم نیست نتیجه چه باشد..
اگر واقعا نتیجه کنکور امسال خوب نشد.. جای شکرش باقی است که من امسال خودم را خسته نکرده ام.. من نبریده ام... خدا را واقعا شکر ..
اگر واقعا سال بعد مثل امسال پشت کنکور ماندگار باشم ناراحت نمیشوم.. چون حالا یک کنکوری چشم و گوش بسته نیستم.. حالا دقیقا میدانم باید چه کار کنم تا بهتر پیش بروم و پیشرفت کنم.. اگر سال بعد دوباره پشت کنکور بمانم مطمئنم اگر خدا یاری ام کند میتوانم نتیجه ای به مراتب بهتر از امسال بگیرم..
راستش را بخواهید اصلا شاید از پشت کنکور ماندن چندان هم ناراحت نشوم... چون میدانم میتوانم بهتر باشم...

اما چیزی که امروز ذهن من را نگران میکند نتیجه کنکور نیست!.. بلکه دغدغه اصلی امروزم همان یک ماهی است که بعد از کنکور دارم...
دلم میخواست آن یک ماه را خوشحال تر از همیشه باشم... دلم میخواست با تمام قوا سمت خانواده و دوستانم شیرجه بزنم و با آنها خوش بگذرانم..
اما حالا میبینم که مثل این که بعد از کنکور ممکن است خدای نکرده کماکان در دپرساسیون به سر ببرم..



اما نکته همه این ها چیه؟.. نمیتونم اینا رو به کسی بگم!!!!!! نمیتونم!!!!!!

تا از کنکور و دغدغه هایش برای مردم میگویی فوری میکوبند در دهانت که به خدا ارزشش را ندارد!! میتوانی با پیراپزشکی هم کنار بیایی و زندگی کنی!! میتوانی با رشته های دیگری هم خوشحال باشی!! اصلا چرا به تربیت معلم فکر نمیکنی!!

ای خداااااااا

میدونم.. میدونم که قصد بدی ندارن..
اما اونا چی میدونن از خواستن؟.. یه سری ها هم حتی پا رو فرا تر میزارن و میگن اصلا چرا میخوای دانشگاه بری؟ برو یه مدرکی بگیر و سر کار برو.. کارمند بشو..
خدارو شکر که حد اقل پدر و مادرم مثل اونا فکر نمیکنن..
بگذریم..
قبول دارم که یه سری ها فقط به خاطر فضای کنکور و فضای جامعه به یه سری رشته های خاص فکر میکنن.. قبول دارم که وقتی یه کنکوری میبینین دوست دارین بهش بگین سخت نگیر.. اینم میگذره.. روی یه رشته خاص تمرکز نکن.. به رشته های دیگه هم فکر کن و ازین حرفا..
میفهمم که وقتی یه کنکوری میبینین اولین چیزی که بهش فکر میکنین اینه که اینم جو گیر شده و اگر قبول بشه میفهمه چه خریتی کرده و ته دلتون شاید به سادگی اش بخندید یا تاسف بخورین که جوونیشو داره پشت کنکور هدر میده..

اما لطفا یه لحظه هم به این فکر کنید که بالا خره یه عده هم هستن تو این دنیا که واقعا یک رشته رو با تمام سختی هاش دوست دارن.. بی خوابی هاشو دوست دارن.. کشیک شب دادناشو دوست دارن.. سی ساعت شیفت دادن و نخوابیدن هاشو دوست دارن.. غلطیدن توی خون و بخیه زدن هاشو دوست دارن..

به فانتزی های من نخندید!!!
خواهش میکنم نخندید!!
میترسم!!
واقعا میترسم اعتراف کنم که پزشکی رو دوست دارم... چون نگاه مردم به کنکوری که پزشکی رو دوست داره مثل یک شکست خورده است...
انگار همین که پزشکی رو دوست دارم کافیه برای این که از اول و قبل از این که نتیجه ای بگیرم، دیگران منو یک شکست خورده ببینن..


حالا واقعا شکست خوردم؟.. بله! من شکست خوردم..!

قبل از این که شروع کنم به تلاش کردن .. قبل از این که اصلا شروع کنم به شروع کردن... شکست خوردم.. در دام موسسه های کنکوری افتادم.. اونا انرژی منو گرفتن و دید منو به دنیای کنکور تغییر دادن..من کنکور رو برای مدت ها واقعی ندیدم.. کنکور رو از پنجره ای که اونا بهم نشون دادن دیدم..
حالا سه سال از اون روزا میگذره..
من امسال برای اولین بار کنکور و درس خوندن برای کنکور رو همون جوری که واقعا هست دیدم...
فهمیدم چجوری باید درس بخونم... فهمیدم چجوری اگر درس بخونم واقعا پیشرفت رو میبینم...
واسه همینم میگم اگر دوباره پشت کنکور بمونم ناراحت نمیشم.. چون حالا دیگه میدونم باید چی کار کنم..


خدایا شکرت ...


شاید باورتون نشه ولی نوشتن اینا برای شما ویرگولی ها منو سبک کرد و حالا میتونم لبخند بزنم.. نوشتن اینا قبل از این که گفتنش به شما باشه یه یاد آوری برای خودم بود..
خوشحالم که خوندین و خوشحالم که براتون نوشتم..

همین جوری الکی.. :)
همین جوری الکی.. :)




دوست دار شما.. دوست دار :)




پ.ن: میخواستم همون اول متن از همه معذرت بخوام بابت متن ایراد دار و رعات نکردن نکات نگارشی مثل زمان فعل ها و قاطی کردن فعلا های رسمی و محاوره ای و غیره.. اما گفتم بزار آخرش بگم.. خلاصه هرجا حسش بود محاوره ای شد و هر جا دوباره حسش بود نگارشی شد.. به بزرگواری خودتون ببخشید..




کنکور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید