
▎ کودکی و تحصیلات اولیه
پارکس، ده می ۱۹۶۳ در فورت ناکس، کنتاکی آمریکا، به دنیا آمد. پدر او، دانلد مکمیلیان پارکس، فرماندهای در ارتش ایالات متحده بود. دوران کودکی او در اودسایِ تگزاس گذشت، جایی که لهجه متمایز منطقه در زبان او تأثیر گذاشت و بعدها در نوشتن دیالوگهایش نقش داشت. در سال ۱۹۷۴، خانوادهاش به آلمان منتقل شدند و او به همراه خواهر و برادرانش در مدارس محلی تحصیل کردند و به زبان آلمانی مسلط شدند. علاقه اولیه او به داستانهای اسطورهای و فولکلور باعث شد رؤیای نویسندگی در ذهنش شکل بگیرد، اما معلم دبیرستانش او را از این مسیر بازداشت و پارکس به سمت تحصیل در رشته علوم سوق پیدا کرد. در خاطرات پارکس چنین گفته شده که یکی از معلمان دوران دبیرستانش به خاطر مشکلات املایی او را از نوشتن منصرف کرد، اما این نویسنده جوان بعدها به یکی از موفقترین نمایشنامهنویسان ایالات متحده تبدیل شد. او نخستین زن آفریقایی-آمریکایی بود که جایزه پولیتزر در رشته نمایشنامهنویسی را در سال ۲۰۰۲ دریافت کرد و به عنوان پیشگام تئاتری با آگاهی تاریخی و زبانشناسی پیچیده شناخته میشود. آثار او اکنون در مدارس تئاتری سراسر آمریکا تدریس میشوند.
▎ دوران دانشگاه و آغاز مسیر نویسندگی
پس از بازگشت به آمریکا، پارکس، سال ۱۹۸۱ از دبیرستان جان کارول فارغالتحصیل شد و وارد کالج ماونت هولیوک شد. در این دوران مجدداً به شعر و نثر علاقهمند شد و رشته خود را از شیمی به ادبیات انگلیسی و آلمانی تغییر داد. در دانشگاه زیر نظر جِیمز بالدوین[2]، رماننویس، مقالهنویس و نمایشنامهنویس آمریکایی، آموزش دید. بالدوین با تحسین استعداد او، او را به سمت نویسندگی نمایشنامهها هدایت کرد، به دلیل اینکه پارکس هنگام خواندن داستانهای کوتاهش، همه شخصیتها را همراه با صداهای مختلف اجرا میکرد. پارکس در سال ۱۹۸۵ با کسب رتبه عالی از ماونت هولیوک فارغالتحصیل شد.
▎ شروع حرفه و موفقیتهای اولیه
با پیروی از راهنمایی بالدوین، پارکس به لندن رفت تا تحصیلات تئاتری خود را ادامه دهد و در کنار آن شبها در استودیو دراما کار نظافت انجام میداد. سپس به نیویورک نقل مکان کرد و ضمن کار در مشاغل دفتری، نمایشنامههای خود را مینوشت. نخستین نمایشنامه او، «شرط بندی روی داست کاماندر»، یک بار در مَنهتن روی صحنه رفت که تا آن زمان سابقه اجرا نداشت. او خود هزینهها را پرداخت و حتی نورپردازی را با وصل و قطع کردن سیمهای برق کنترل میکرد. این نمایش سه شب اجرا شد و بیشتر مخاطبان آن خانواده خود او بودند.
▎ آثار برجسته و درخشش پارکس
اولین نمایشنامه بلند پارکس، «تغییرات نامحسوس در پادشاهی سوم[3](1989)» در بروکلین اجرا شد و با استقبال منتقدان روبرو شد و جایزه اوبی بهترین نمایشنامه جدید آمریکایی را دریافت کرد. روزنامه نیویورک تایمز این نویسنده جوان را «مبصره نوظهورترین نمایشنامهنویس سال» نامید. پارکس در دهه نود با سرعت قابل توجهی به نوشتن ادامه داد؛ پارکس در سال 1990 با نوشتن «ترشی انداختن[4]» نگارش نمایشنامهی رادیویی را هم تجربه کرد. او همچنین با کمپانی هارپو پروداکشن اپرا وینفری، روی نمایشنامههای تلویزیونی«چشمانشان خدا را تماشا میکرد[5](2005)» و «مناظرهکنندگان بزرگ[6](2007)» کار کرد. «شقایق من[7](1990)» و «دختر شش[8](1996)» از دیگر آثار سوزان لوری پارکس در قالب فیلمنامه هستند. فیلمنامههای «پسر بومی[9](2-19)» و «ایالات متحده در برابر بیلی هالیدی[10] (2019)» از جمله فیلمنامههای اقتباسی سوزان لوری پارکس محسوب میشوند.. از میان نمایشنامههای این دوره، «مرگ آخرین سیاهپوست در تمام دنیا[11] (۱۹۹۲)» و «سبد عشق (۱۹۹۲)» و «نمایش آمریکایی[12] (۱۹۹۴)» به چشم میخورند. نمایشنامه «ونوس[13] (۱۹۹۶)» موفقیت بزرگی بود و جایزه اوبی دوم را برای پارکس به ارمغان آورد. نماشنامه «پدر از جنگ بازمیگردد[14](2014)» نام یکی دیگر از نمایشنامهی سوزان لوری پارکز است که مورد تحسین منتقدان بسیاری قرار گرفته؛ این اثر که با الهام از ادیسهی هومر ساخته شده، ماجرایی در طی جنگ داخلی آمریکا را روایت میکند.
نمایشنامه «در خون[15]» (۱۹۹۹)»، برگرفته از رمان «داغ ننگ» اثر ناتانیل هاوتورن، در فهرست نهایی جایزه پولیتزر قرار گرفت، در برخی منابع خبری آمده نام نخست این نمایشنامه «A لعنتی[16]» بوده.
▎ نمایشنامه برجسته
بیشترین ستایشها به نمایشنامه «تاپداگ/آندرداگ» یا به ترجمه دیگر «بالادست، پایین دست[17]» اختصاص مییابد که درباره دو برادر آفریقایی-آمریکایی به نامهای لینکلن و بوت است. این اثر مورد توجه گسترده قرار گرفت و جایزه پولیتزر و دیگر افتخارات را از آن خود کرد. پارکس به عنوان نویسندهای نوآور و تأثیرگذار در تئاتر آمریکا شناخته میشود که با سبک داستانگویی پیچیده و توجه به تاریخ و زبان، امکانات تازهای در عرصه نمایشنامهنویسی فراهم آورده است.
▎ نمایشنامه تاپداگ/آندرداگ و موفقیتهای ادامهدار سوزان-لوری پارکس
هر دو شخصیت اصلی نمایشنامه، لینکلن و بوت، در مقابل فقر و تبعیض نژادی دست و پنجه نرم میکنند و با افزایش مدت ماندن لینکلن در خانه، تنشها شدت مییابد. این اثر در سال ۲۰۰۱ در تئاتر پابلیک اجرا شد و پس از استقبال فراوان، به برادوی راه یافت. همان سال، پارکس جایزه پرآوازه «گرنت نابغه» بنیاد مکآرتور را دریافت کرد. سال بعد، با کسب جایزه پولیتزر برای نمایشنامه «تاپداگ/آندرداگ» به عنوان نخستین زن آفریقایی-آمریکایی تاریخ به این موفقیت دست یافت. در آستانه افتتاح برادوی این نمایشنامه، پارکس رمان اول خود به نام «بدن مادر را آوردن» را به پایان رساند؛ اثری تجربی که بازگویی داستان ویلیام فالکنر «آن طور که من میمیرم» است و درباره خانوادهای آفریقایی-آمریکایی در تگزاس دهه ۱۹۶۰ میباشد.
پارکس چالشی دشوار برای خود تعیین کرده:«نوشتن یک نمایشنامه کوتاه جدید هر روز به مدت یک سال». او این هدف را با موفقیت دنبال کرد، حتی در هتلها و فرودگاهها در حین تور تبلیغاتی کتابش مینوشت. نتیجه این تلاشها مجموعه 365 (۲۰۰۶) بود که یک سال کامل در بیش از ۷۰۰ سالن تئاتر در سراسر جهان اجرا شد؛ از اپراهای باشکوه گرفته تا گوشه خیابان. این پروژه یکی از بزرگترین همکاریهای مردمی در تاریخ تئاتر است.
پارکس در سبکها و قالبهای نوین نویسندگی را ادامه داد. در سال ۲۰۰۵، اولین فیلمنامه تلویزیونی خود را به صورت اقتباسی از رمان «چشمانشان خدا را میدیدند» نوشته زورانیل هورستون نوشت که با بازی هالی بری و تهیهکنندگی اوپرا وینفری تولید شد. همچنین او نمایش موزیکال ری چارلز اپرای کلاسیک پورگی و بس را اقتباس کرد که دومی در سال ۲۰۱۲ جایزه تونی بهترین بازسازی موزیکال را به دست آورد همچنین پارکس در مؤسسه هنرهای کالیفرنیا و مدرسه هنرهای تیش نیویورک به آموزش نمایشنامهنویسی پرداخته است. سوزانا لری پارکس تا به امروز درامنویس نه نمایشنامه بلند بوده و بار دیگر در سال ۲۰۱۵ در فهرست نهایی جایزه پولیتزر قرار گرفت. در سال ۲۰۱۹ برای نمایشنامه «سروصدای سفید[18]» سومین جایزه اوبی خود را دریافت کرد.
درحالحاضر این نمایشنامهنویس برجسته آمریکایی در نیویورک زندگی میکند و با همسرش، گیتاریست کریستین کنوپکا، و پسرشان پاتریک در کنار هم هستند.

▎ بررسی نماشنامه «در خون» اثر سوزان لوری پارکس
نمایشنامه «درخون» با روایتی مدرن و ساختارشکنانه، قصهی زنی به نام هَستر را در دل جامعهای بیرحم و تبعیضآمیز بازگو میکند. در نقد نو این اثر، تمرکز اصلی بر «ساختار لایهلایه» و «زبان استعاری و تکرارشونده» پارکس است که متن را به یک موجود زنده و مستقل بدل میکند. یکی از ویژگیهای برجسته، بازی با زمان و هویت شخصیتهاست که با تکرار عبارات و نمادهای مرتبط با «گناه»، «هویت» و «خشونت ساختاری»، وحدت معنایی و حس بیثباتی را در سراسر اثر تقویت میکند. تحلیل سبکشناسانه نشان میدهد که زبان پارکس، در عین سادگی، سرشار از ایهام و تصویرسازی است و با ترکیب طنز تلخ و واقعیت تلختر، فضایی چندلایه و تأثیرگذار میسازد.
▎ 1. زبان کوچه بازاری
زبان به کار رفته در این نمایشنامه، نه تنها رسمی، ثقیل و آراسته نیست، بلکه مملوء از اصطلاحات عامیانه و جملات کوتاه و بریده است. پارکس با این انتخاب، تلاش دارد تا مخاطب را به قلب زندگی شخصیتهایی که به تصویر میکشد پرتاب کند. این زبان، هویت، زخمها و امیدهای آنها را منعکس میکند و تجربهای نزدیک و ملموس از زندگی روزمره ارائه میدهد بنابراین زبان نمایشنامه محاوره و شبیه به گفتگوهای روزمره است اما هر شخصیت تکه کلام و لحن منحصر به فرد خود را دارد.
در این اثر، توصیف صحنهها به شکل «اینجا/هم اکنون» و بدون جزئیات مشخص، باعث میشود مکان و زمان اجرا کاملاً انتزاعی و جهانشمول باشد. این انتخاب آگاهانه، روایت را از محدودیتهای جغرافیایی و تاریخی آزاد میکند و به مسائل نژادی و اجتماعی وجهی همیشگی و تکرارشونده میدهد؛ طوری که انگار این مشکلات همیشه و همهجا وجود داشته و خواهند داشت. به همین دلیل، مخاطب فارغ از زمان و مکان، میتواند با داستان ارتباط برقرار کند و آن را به زندگی خودش تعمیم دهد. این رویکرد، به متن ابعاد تازهای میدهد تنها چیزی که از مکان اجرا مشخص شده این است که این خانواده زیر یک پل، در یک آلونک زندگی میکنند .
▎ 2. تحلیل اسامی شخصیتهای نمایشنامه
شاید بتوان گفت گزینش اسامی شخصیتها برای پارکس برآمده از سلیقه شخصی نویسنده نبوده و تا حدی هدفمند صورت گرفته:
• هِستر[19] : نام «هستر» یادآور شخصیت اصلی رمان «حرف سرخ» ناتانیل هاثورن و نیز شخصیت گناهکار و در عین حال مقاوم هستر پرین در رمان «بلندیهای بادگیر» است؛ به همین دلیل در تحلیل ادبی، همواره هستر پرین نماد زنی گناهکار است.
• ترابله[20]: نام ترابله به وضوح نمایانگر مشکلات و چالشهایی است که خانواده و جامعه با آن مواجهاند. این شخصیت میتواند نمادی از فرزند ناخواسته یا چرخه معیوب باشد. ترابل به مفهوم دردسر، مشکلات و زحمت میپردازد.
• جَبر[21]: جبر نیز به معنای حرف زدن بیوقفه و بی معنی یا به عبارتی یاوهگویی است. از آنجایی میتوان این شخصیت را یاوهگو تلقی کرد که مدام بدیهیات و مشاهدات عینی را به افراد یادآور میشود و توضیح میدهد از همین رو این شخصیت در نگاه عوام، کند ذهن تلقی میشود .
▎ 3.خشونت پنهان نمایشنامه
در نمایشنامه «Aلعنتی» یا «درخون»، خشونت سیستماتیک علیه زنان به عنوان موضوع اصلی مطرح شده است که فراتر از یک مسأله فمنیستی است. این خشونت نه تنها به صورت فیزیکی، بلکه در قالب حذف هویت، کنترل بدن و اُبژهسازی زن نمود پیدا میکند؛ مانند عمل جراحی خارج کردن رحم که نمادی از سلب قدرت و استقلال زنانه است. چنین روایتی بازتابی از ساختار پدرسالارانهای است که زن را صرفاً به عنوان ابزاری برای تولید مثل یا ملعبه میپندارد و هویت مستقل او را نادیده میگیرد.
از منظر روانشناسی، نظریه «رشک آلت» فروید، که زن را به عنوان «مرد ناقص» معرفی میکند، یکی از دیدگاههای جنجالی و مردمحور است. فروید معتقد بود که زنان در مرحلهای از رشد خود به دلیل نداشتن آلت تناسلی مردانه، دچار حسادت میشوند و این کمبود را به عنوان نقصی بنیادین در هویت خود میپذیرند. این دیدگاه بعدها توسط روانکاوانی چون کارن هورنای نقد شد و جای خود را به نظریه «رشک رحم[22]» داد که بر حسادت مردان نسبت به توانایی زنان در زایمان و مادری تأکید دارد و نشاندهنده پاسخ روانشناختی پیچیدهتری به تفاوتهای جنسیتی است.
در نمایشنامه، صحنههایی مانند پیشنهاد رابطه سهنفره توسط پرستار بهزیستی، نمایانگر این است که چگونه حتی زنان در چارچوب ساختار مردسالار، ممکن است خود را به عنوان ابزار و ملعبه رضایت در نظر بگیرند که این خود لایهای دیگر از خشونت و ابژهسازی است در حقیقت ابژهسازی زن به معنای تقلیل آنها به ابزار یا شیء برای ارضای نیاز دیگران است که در نمایشنامه پارکس هم بارها به شکلهای مختلف دیده میشود؛ از کنترل بدن و تصمیمگیری درباره رحم تا پیشنهاد رابطه سهنفره؛ این روند موجب از دست رفتن هویت و استقلال فردی زن شده و زن صرفاً ابزار تلقی میشود ، که یکی از عمیقترین لایههای خشونت ساختاری علیه زنان است.
▎ 4. تناقض و دوگانگی شخصیتها: شخصیتهای پارکس اغلب همزمان نقش راوی و روایتشده را ایفا میکنند. مونولوگ ششخصیتها اعترافگونه است و معمولاً رو به مخاطبی نامشخص بیان میشود.
▎ 5. وجود «دیگری» در درون: ایدهی داشتن یک «دیگری» درون شخصیتها و روایتهای چندلایه، یکی از عناصر کلیدی در آثار پارکس است. این امر به پیچیدگی شخصیتها و چندصدایی بودن روایتها میافزاید.
▎ 6. روابط قدرت: روابط میان حاکم و محکوم در نمایشنامههای پارکس پیوسته در حال تغییر است. بهویژه رابطهی هستر با فرزندانش و پرستار بهزیستی و درمقابل نوع برخوردش با کشیش یا همسر اولش(پدر جبر)، نمونههایی از این جابهجایی قدرت و موقعیتها هستند که فضای آثار او را به نوع موقعیتها تا حدی شبیه به آثار کافکا است..
▎ 7. مسأله خشونت: دغدغهی اصلی پارکس در آثارش، مسأله خشونت است نه صرفاً فمینیسم. شخصیتهای او اغلب از درک معنای موقعیت خود ناتواناند و روایتهایشان بسیار فردی و شخصی باقی میماند.
____________________________________________پانویس:
[1] Suzan-Lori Parks
[2] James Arthur Baldwin
[3] Imperceptible Mutabilities in the Third Kingdom
[4] Pickling
[5] Their Eyes Were Watching God
[6] The Great Debaters
[7] Anemone Me
[8] Girl6
[9] Native Son
[10] The United States vs. Billie Holiday
[11] The Death of the Last Black Man in the Whole Entire World
[12] The American Play
[13] Venus
[14] Father Comes Home from the Wars
[15] In the Blood
[16] Fucking A.
[17] Topdog/Underdog
[19] Hester
[20] Trouble
[21] Jabber
[22] womb envy