معرفی کتاب:
کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید، رمانی است که به ارتباطات غیرمنتظره در زندگی انسانها میپردازد و این مفهوم را مورد بررسی قرار میدهد که بهشت، چیزی بیش از یک مکان است. ادی، کهنه سربازی آسیب دیده از جنگ است و در نظر خود، پیرمردی است که زندگی ناامیدکنندهای را پشت سر گذاشته است. شغل ادی، تعمیر ماشینهای یک شهربازی است. در روز تولد 83سالگی این شخصیت، هنگامی که او تلاش میکند تا دختربچهای را از خطر سقوط نجات دهد، حادثهای دلخراش باعث مرگ ادی میشود. او در دنیای پس از مرگ به هوش میآید و درمییابد که بهشت، مقصد سفر نبوده بلکه جایی است که زندگی او توسط پنج نفر برایش توضیح داده خواهد شد. هر پنج نفر، از کودکی گرفته تا سربازی و دوران پیری، ارتباطات خود با زندگی زمینی ادی را مورد بررسی دوباره قرار میدهند و اسرار زندگی به ظاهر بیمعنی او را برملا میکنند. رمان پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید، داستانی خلاقانه و جذاب است که به سوالی بنیادین میپردازد: دلیل زندگی انسانها چیست؟
میچ آلبوم دیدگاه زیبایی نسبت به بهشت دارد که البته بیشتر شبیه به یک آرزوست و خودش نیز به این موضوع اشاره کرده است که امیدوارد بهشت این چنین باشد تا آدم هایی مثل عمویش (که درواقع شخصیت اصلی کتاب را از او الهام گرفته است) دیگر احساس بیارزشی و پوچی نکنند.
این کتاب سعی دارد با خط داستانی نرم، آرام و به دور از تریلر خودش این مفهوم را برساند که زندگی هیچ کس بیاهمیت نیست و حیات و زندگانی انسانها متاثر از یکدیگرند و بدون اینکه خودمان بر آن واقف باشیم بیش آن که بدانیم میتوانیم در زندگی دیگران تغییر ایجاد کنیم.
شایان ذکره که در خود کتاب هم شفافانه این موضوع بیان شده است:
بخشی از متن کتاب:
آنچه قبل از تولد تو اتفاق میافتد، بر تو اثر میگذارد. همین طور مردم قبل از تو هم روی تو اثر میگذارند، هر روز از جاهایی میگذریم که اگر به خاطر مردم قبل از ما نبود، نمیگذشتیم. محل کار ما، جایی که وقت زیادی را در آن میگذرانیم… اغلب فکر میکنیم با ورود ما آغاز شده؛ اما این درست نیست.
نظر شخصی:
فلسفه کتاب:
از نظر من کلیت این کتاب به گونهای یک نوع تابو شکنی محترمانه و زیرکانهست، چراکه در آن بر خلاف گفتۀ اکثریت ادیان، ملاک و معیار بهشت رفتن، میزان دینداری و خدا دوستی افراد نیست و درواقع، این کارها، اعمال و نیت آن هاست که حکم کننده است.(از این جهت تا حدودی من با نویسنده موافقم).
...
اگر بخواهم صادق باشم داستان غمگین و بسیار عمیق این کتاب در رابطه با دنیای پس از مرگ و معنای زندگی آدمی میتواند تا حدودی حوصله خواننده را سر ببرد اما به طور قطع خواندن کاملش به هیچ عنوان خالی از لطف نیست و میتواند درسهای بسیار بزرگی به شما بدهد که شاید در پایان عمر خود متوجه آنها بشوید و بعدها تنها حسرتش در دلتان باقی بماند.
جنگ، عشق، وفاداری و پدر و مادر از قبیل مضامینیست که در این کتاب با درک ژرف آن و تاثیراتی که در پی دارند سر و کار داریم.
جملاتی زیبا از کتاب که حتما پیشنهاد میشه بخونید:
مردن، پایان همه چیز نیست. ما فکر میکنیم هست. ولی آنچه در زمین اتفاق میافتد، فقط شروع است. مثل شب اول آدم در زمین، وقتی دراز کشید تا بخوابد. فکر میکرد همه چیز تمام شده، نمیداند خواب چیست. چشم هایش دارد بسته میشود و فکر میکند دارد از این دنیا میرود. اما این طور نیست. صبح روز بعد بیدار میشود و دنیای جدید و تازه ای برای کشف، پیش رویش است. ولی چیز دیگری هم دارد؛ دیروز را دارد.
مردن، پایان همه چیز نیست. ما فکر میکنیم هست. ولی آنچه در زمین اتفاق میافتد، فقط شروع است. مثل شب اول آدم در زمین، وقتی دراز کشید تا بخوابد. فکر میکرد همه چیز تمام شده، نمیداند خواب چیست. چشم هایش دارد بسته میشود و فکر میکند دارد از این دنیا میرود. اما این طور نیست. صبح روز بعد بیدار میشود و دنیای جدید و تازه ای برای کشف، پیش رویش است. ولی چیز دیگری هم دارد؛ دیروز را دارد.
می گویی باید تو به جای من میمردی. ولی در طول زندگی ام روی زمین، انسان هایی هم به جای من مردند. هر روز این اتفاق میافتد. وقتی صاعقه یک دقیقه بعد از رفتن تو رخ میدهد یا هواپیمایی سقوط میکند که ممکن بود تو در آن باشی، وقتی همکارت مریض میشود و تو نمیشوی. فکر میکنیم این چیزها تصادفی است؛ ولی برای همه شان تعادل وجود دارد. یکی میپژمرد، دیگری رشد و نمو میکند. تولد و مرگ، بخشی از یک کل است.
عدالت، زندگی و مرگ را تعیین نمیکند. اگر این طور بود، هیچ آدم خوبی جوانمرگ نمیشد.
مردم بهشت را مثل باغ فردوس تصور میکنند؛ جایی که در آن میتوانند بر ابرها شناور شوند و در رودخانهها و کوهها وقتشان را به بطالت بگذرانند. ولی این صحنه پردازیها بدون تسلی خاطر، بی معنی است.
شاید خواندن این کتاب برای افرادی با سن بالا و پیر و فرتوت تا حدودی مانند نمک پاشیدن بر روی زخمی عمل کند که موجب درد بیشتر میشود، به خصوص اگر فرد خوب زندگی نکرده باشد و غصه گذشته را بخورد، اما در عین حال به او کور سوی امیدی نیز نشان میدهد و این باور را در او ایجاد میکند که (در بهشت فرصت جبران دارد)؛ در کل خواندن این کتاب را به همه پیشنهاد میکنم و امیدوارم از تجارب زندگی ادی( شخصیت اصلی داستان) درسهای مهمی یاد بگیرید.
مهربان باشید.
فداکار باشید.
دردهای گذشته را فراموش کنید.
به وقتش عذرخواهی کنید.
و در آخر به خوبی زندگی کنید و نگران دنیای پس از مرگ نباشید.
همین چند کار ساده است که از شما یک انسان خوب میسازد.
درسی که میچ آلبوم به من داد.
م.ک.د