حسین_شالو
حسین_شالو
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

خداحافظ بلدوزر


سلام دوستان جان امیدوارم حالتون خوب باشه

اکنون که این متن را می نویسم به جای امنی رسیده ام و از نعمت آنتن دهی و اینترنت نصفه نیمه ای بهره می برم که خود در این برهه ی زمانی جای شکر دارد.

و اما بشنوید از ۴۸ ساعت گذشته که چه ها بر ما رفت و چه ها کشیدم ، به دلیل فاصله ی محل کار نیم ساعته این مسیر را یک ساعته با کلی آیه و حدیث سپری کردم و به سختی به محل کار رسیدم ، چند ماشین هم در مسیر گیر افتاده بودند البته قبل از من چند نفر بدادشان رسیده بودند ، امسال به خیر و برکت الهی بارش های زیادی داشتیم خصوصا استان ما چهارمحال و بختیاری فوق العاده بارش داشتیم که از چند استان همسایه اعم از شیراز و اصفهان ، ماشین های برف روب زیادی اعزام کردند ، اما بشدت جای خالی بلدوزر خودمان را احساس میکنم ، بلدوزری که حتی یکبار هم ندیدمش و طبق گفته های بزرگترها بلدوزر خوبی بود و کار را راه می انداخت حتی پدرم تعریف می کند سالهایی بود که همان بلدوزر خودمان هم با این همه آشنایی با پیچ های جاده نمی توانست راه را بگشاید و همه از او یاد می کنند.


البته من و خیلی دیگر از مردم امسال جویای احوالش شدیم که هم او زیارت کنیم و هم عرض ادبی کرده باشیم ، اوایل به ما می گفتند که بلدوزر پنچر شده و او را برده ایم آپاراتی استان بلکه پنچری اش را زودتر بگیرد و تحویلمان دهد ، یکبار دیگر گفتند که سرما خورده است و تب دارد و یکبار دیگر ... خلاصه که روز ها همینطور سپری شدند و بلدوزر ما در بیمارستان بستری بود ، اواخر می گفتند در بیمارستان اعصاب و روان بستری است چون از شما دلگیر است و ما باز جلوی بیمارستان تجمع کردیم و برایش شعار زنده باد بلدوزر سر دادیم اما هیچ خبری نشد گویی که اصلا وجود ندارد ،شاید هم همسرش در آستانه ی جدایی با وی باشد چون هم سر و صدای زیادی به پا می کرد هم خورد و خوراک زیادی می خواست خودمانی بگویم خوش خوراک بود به هیچ چیز رحم نمی کرد ، اما در طی برف و بارندگی یکی ، دو روز آینده باز جویای احوالش شدم که فهمیدم او از شهر ما نقل مکان کرده و رفته است


خودشان که می گویند چند سالی که خشکسالی بود و بارندگی کم شده بود هیچ کس احوالش را نپرسیده حتی یک لیتر گازوئیل یا روغن برایش نیاوردید ما هم مجبور شدیم او را برای فروش بگذاریم تا اجاره ی خانه اش را بدهیم ، واقعا خیلی ناراحت شدم ولی این حقیقت نداشت بلدوزر خوش حساب بود و خیلی هم طرفدار داشت آنها او را فروختند و خرج کارمندان خودشان کردند .

واقعا که چه اوضاعی شده است وقتی کارشان با تو تمام شود ، تو را می فروشند به همین راحتی .

در راه که می آمدم راه دیده نمی شد و ماشین های راهداری یا زورشان نمی رسید یا در آنجا نبودند .


آنجا بود که فهمیدم نباید برای هیچکس بلدوزر باشم

بلدوزربارندگیبرفبارانحال خوبتو با من تقسیم کن
آرزو دارم اگر روزی تو هم عاشق شدی_ عاشق ، یک عاشق ، عاشق شوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید