به نام خدایی که جان می دهد
رهِ رستگاری نشان می دهد
بسی آفریده ز رامشگران
ز پشتش فرستاده پیغمران
ز پشت بَدان ، فرد نیک آفرید
به پشت سیاهی ، سپید آفرید
ز عهد منوچهر تا کی قباد
بسی بار بستند مردان راد
ز کوروش نسب مانده ایرانیان
بسی فتنه آمد بر اینان نشان
یکی زادگاهش ز بیگانگان
به آتش کشیدند درفش کیان
کسی روز روشن ز مردان ندید
دریغا که مردان شدند ناپدید
سلام دوستان عزیز که این پست بنده را می خوانید
امیدوارم مثل همیشه حالتون خوب باشه
این شعر بداهه رو تقدیم نگاهتون می کنم
و اما جریان از چه قراره و چطور شد که این شعر رو نوشتم و الان میخوام پست کنم براتون تعریف می کنم
مثل همیشه داشتم یه گشتی داخل ویرگول می زدم که رسیدم به یه اکانت کاربری که معمولا موضاعات پست هاش نقد کردن از هنرمندان ایرانی بود که خب چیز تازه ای نیست و نخواهد بود اما نکته ی جالب اش اینجاست که این نقد کردن بیشتر به صورت تخریب شخصیت و اکاذیب بوده ، نتونستم آروم بشینم و به کامنتی کوتاه افاقه کردم تا اینکه همین دو روز پیش پستی از ایشان مبنی بر نقد کوروش مشاهده کردم
متاسفانه این پست خالی از حقیقت بود واقعا متاثر و ناراحت شدم و برایشان کامنتی گذاشتم که نویسنده تنها دلیل خود را چند منبع دروغین ذکر شده در انتهای پستش می دانست که تماما توسط نویسندگانی متعصب نوشته و نگارش شده بود
پیامبران و امامانی از طرف خداوند بلند مرتبه بر روی کره ی زمین نازل شد که در بر حق بودنشان شکی نیست
و اما بعد از آنها انسانهایی نیز بوده اند که در جایگاه اساطیر قرار داشتند و دارند از جمله کوروش بزرگ و زردهُشت و اشخاصی همچون کیخسرو که از آنها به وفور در شاهنامه یاد شده است و اگر کسی ذره ای اهل مطالعه باشد خود نیز درک میکند
احتمالا پست بعدی یک شعر طنز در رابطه با ارشاد باشد
متاسفانه این چند وقت خیلی حرف های جدی زدم امیدوارم در پست بعدی بتونم دلتون رو شاد کنم یا لبخندی روی لبهاتون بیارم
موفق و پیروز باشید